محل تبلیغات شما



اعوذبالله من الشیطان الرجیم 

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام علیکم 

در صفحه ۲۸ کتاب تاریخ تحلیلی-انتقادی فلسفه اسلامی » ، دکتر یحیی یثربی ، ذکر این مصیبت را بیان می نماید. مصیبتی بسیار جانکاه که متاسفانه در بسیاری از دانشگاهها و مراکز حوزوی در جریان است.

 

از امير مؤمنان على (عليه‏السلام‏) پرسيدند : من شر خلق الله بعد ابليس و فرعون»

 بدترين خلق خدا بعد از ابليس و فرعون . كيست ؟.

امام در پاسخ فرمود : العلماء اذا فسدوا ، هم المظهرون للاباطيل ، الكاتمون للحقايق ، و فيهم قال الله عز و جل اولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون .

 آنها علمای فاسدند كه باطل را اظهار و حق را كتمان مى‏ كنند و همانها هستند كه خداوند بزرگ در باره آنها فرموده : لعن خدا و لعن همه لعنت كنندگان بر آنها خواهد بود ! »

منبع حدیث: کتاب شریف بحار الانوار ،تالیف آقای محمد باقر مجلسی (ره)، جلد ۲،صفحه ۸۹

————————————————-

امام حسن عسکری علیه السلام:

يا ابا هاشم سيأتي زمان على الناس وجوههم ضاحكه مستبشره وقلوبهم مظلمه متكدره. السنه فيهم بدعه والبدعه فيهم سنة المؤمن بينهم محقر والفاسق بينهم موقر امراؤهم جاهلون جائرون وعلماؤهم في ابواب الظلمة سائرون اغنيائهم يسرقون زاد الفقراء واصاغرهم يتقدمون على الكبراء وكل جاهل عندهم خبير وكل محيل عندهم فقير لايميزون بين المخلص والمرتاب ولايعرفون الضأن من الذئاب علماؤهم شرار خلق الله على وجه الارض لانهم يميلون الى الفلسفه والتصوف وايم الله انهم من اهل العدول والتحرف يبالغون في حب مخالفينا ويضلون شيعتنا وموالينا ان نالوا منصبا لم يشبعوا عن الرشاء وان عبدوا عبدوا الله على الرياء ألا انهم قطاع طريق المؤمنين والدعاة الى نحلة الملحدين فمن ادركهم فليحذرهم وليصن دينه وايمانه ثم قال :يا ابا هاشم هذا ما حدثني ابي عن ابائه عن جعفر بن محمد (عليهم السلام) وهو من اسرارنا فاكتمه الا عن اهله

 

امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند: ای اباهاشم! زمانی بر مردم بیاید که چهره های آنان خندان و شاد باشد؛ ولی دل هایشان تیره و تاریک، سنّت نزد آن ها بدعت، و بدعت در بین آنان سنّت باشد. مؤمن بین آن ها حقیر بوده، و فاسق نزد آنان محترم و با وقار باشد. حاکمان آن ها نادان و ستمگرند و علمای آن ها به درِ [کاخها] و خانه های ستمگران رفت و آمد دارند [و درباری هستند]، ثروتمندان توشۀ فقرا را می ند، و کوچک ترها از بزرگ تر پیش می افتند، و هر نادانی نزد آن ها اهل خُبره به حساب می آید و هر آگاهی فقیر شمرده می شود. بین با اخلاص و شکاک فرق نمی گذارند و میش را از گرگ ها تشخیص نمی دهند، علمای آن ها بدترین مردم روی زمین می باشند؛ زیرا آنان میل به فلسفه و صوفی گری دارند. به خدا سوگند! آن ها اهل برگشتن از حق و میل به باطل هستند. در دوستی مخالفین ما  زیاده روی می کنند و شیعیان و دوستان ما را گمراه می کنند. اگر به مقامی رسیدند، از خوردن رشوه سیر نمی شوند، و اگر خوار شدند [و به جایی نرسیدند] خدا را ریاکارانه عبادت می کنند. بیدار باشید! این ها راهن مؤمنان و دعوت کننده به ملحدان هستند. هر کسی آن ها را درک کند، از آن ها دوری نماید و دین و ایمان خود را [از خطر آنان] حفظ کند. سپس فرمود: ای اباهاشم! این حدیثی است که پدرم از پدرانش از جعفر بن محمد [حضرت صادق علیه السلام] نقل کرده است، و این از اسرار ما می باشد؛ پس آن را جز بر اهلش آشکار نکن.»

 

منبع حدیث : کتاب شریف حدیقة الشیعة، تالیف آقای مقدس اردبیلی (ره) ،صفحه ۷۸۵، انتشارات انصاریان

والعاقبه للمتقین 

التماس دعا 

یا مهدی

 


اعوذبالله من الشیطان الرجیم 

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام علیکم 

ارزیابی اولیه از  فرد مورد نظر در روایات معصومین علیهم السلام

در روایات رسیده از ائمه معصومین علیهم السلام ، راه هایی برای شناخت صاحبان اخلاق خوب نیک از بد به چشم می خورد که در ذیل به اختصار به آنها اشاره می شود.

 

۱.ظاهر افراد

یکی از علائم شناخت اخلاق خوب و صفات پنهان اشخاص،ظاهر آنهاست.

امیرالمومنین امام علی علیه السلام ، می فرماید:

اِعلَمْ أنَّ لِكُلِّ ظاهِرٍ باطِنا عَلى مِثالِهِ ، فَما طابَ ظاهِرُهُ طابَ باطِنُهُ ، و ما خَبُثَ ظاهِرُهُ خَبُثَ باطِنُهُ .

امام على عليه السلام : بدان كه هر آشكارى،نهانى همانند آن دارد؛ بنا بر اين، آنچه آشكارش پاك است، نهانش نيز پاك است و آنچه آشكارش پليد است، نهانش نيز پليد است. »

منبع خدیث: کتاب شریف نهج البلاغه،خطبه ۱۵۴

 

 امام على عليه السلام

عِندَ فَسادِ العَلانِيَةِ تَفسُدُ السَّرِيرَةُ .

 وقتى ظاهر خراب باشد ، باطن نيز خراب است .»

منبع حدیث :کتاب شریف میزان الحکمه،جلد ۲،صفحه ۱۲۸۷

 

پیامبر اکرم (ص) می فرمایند:

وَ قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: أَ تَدْرُونَ مَنِ اَلتَّائِبُ فَقَالُوا اَللَّهُمَّ لاَ قَالَ :إِذَا تَابَ اَلْعَبْدُ وَ لَمْ يُرْضِ اَلْخُصَمَاءَ فَلَيْسَ بِتَائِبٍ وَ مَنْ تَابَ وَ لَمْ يُغَيِّرْ مَجْلِسَهُ وَ طَعَامَهُ فَلَيْسَ بِتَائِبٍ وَ مَنْ تَابَ وَ لَمْ يُغَيِّرْ رُفَقَاءَهُ فَلَيْسَ بِتَائِبٍ وَ مَنْ تَابَ وَ لَمْ يَزِدْ فِي اَلْعِبَادَةِ فَلَيْسَ بِتَائِبٍ وَ مَنْ تَابَ وَ لَمْ يُغَيِّرْ لِبَاسَهُ فَلَيْسَ بِتَائِبٍ وَ مَنْ تَابَ وَ لَمْ يُغَيِّرْ فِرَاشَهُ وَ وِسَادَتَهُ فَلَيْسَ بِتَائِبٍ وَ مَنْ تَابَ وَ لَمْ يَفْتَحْ قَلْبَهُ وَ لَمْ يُوَسِّعْ كَفَّهُ فَلَيْسَ بِتَائِبٍ وَ مَنْ تَابَ وَ لَمْ يُقَصِّرْ أَمَلَهُ وَ لَمْ يَحْفَظْ لِسَانَهُ فَلَيْسَ بِتَائِبٍ وَ مَنْ تَابَ وَ لَمْ يُقَدِّمْ فَضْلَ قُوتِهِ مِنْ يَدَيْهِ فَلَيْسَ بِتَائِبٍ وَ إِذَا اِسْتَقَامَ عَلَى هَذِهِ اَلْخِصَالِ فَذَاكَ اَلتَّائِبُ .

 آیا می دانید تائب (توبه کار) کیست ، عرض کردند : نمی دانیم ؛ آقا فرمودند :هر وقت تائب توبه کند اما دشمنانش را راضی نکند ، تائب نیست و اگر به عبادتش اضافه نکند ، تائب حقیقی نیست و اگر لباسش را تغییر ندهد ، توبه کار واقعی نیست و اگر دوستان نا أهل خود را تغییر ندهد ، توبه حقیقی نکرده و اگر مجالس گناه را ترک نکرد ، توبه واقعی نکرده و اگر برخوردهای خانوادگی و اخلاقش را عوض نکند توبه نکرده و اگر اخلاق زشت و نیات بدش را تغییر نداد ، توبه نکرده و اگر قلبش را پاک نکند و دستش را به خیر باز نکرد ، توبه نکرده و اگر آرزوی دنیایی را کوتاه نکرد و زبانش را حفظ ننمود ، توبه نکرده و اگر مازاد زندگی اش را نبخشید ، توبه نکرده و هر گاه توبه کار بر اینها استقامت کرد ، توبه کار واقعی است .»

منبع: کتاب شریف  جامع الأخبار , جلد ۱ , صفحه ۸۸

 

۲.معاشرت با فرد 

در برخی احادیث ،معاشرت و مجالست با افراد یکی از علائم شناخت درون آنها شمرده شده است.

حضرت امیرالمومنین علیه السلام می فرماید:
خوافی الاخلاق تکشفها المعاشرة؛

خصلت ها و اخلاق پنهان را، معاشرت آشکار می سازد.»

منبع حدیث: کتاب شریف میزان الحکمه،جلد ۳،صفحه ۱۹۸۱

 

۳. اهمیت ثبات خلق در شرایط و احوال گوناگون

امام علی علیه السلام:

في تَقَلُّبِ الْأحوالِ عُلِمَ جَواهِرُ الرِّجالِ . 

آگاهى بر گوهر آدم ها ، در دگرگونى شرايط ، حاصل مى شود .»

منبع حدیث: کتاب شریف نهج البلاغه،قصار الکلم، ۲۱۷

 

امام  علی علیه علیه السلام:

 الْمَرْءُ يَتَغَيَّرُ فِي ثَلَاثٍ: الْقُرْبِ مِنَ الْمُلُوكِ وَ الْوِلَايَاتِ، وَ الْغِنَى بَعْدَ الْفَقْرِ، فَمَنْ لَمْ يَتَغَيَّرْ فِي هَذِهِ فَهُوَ ذُو عَقْلٍ قَوِيمٍ وَ خُلُقٍ مُسْتَقِيمٍ

انسان در سه هنگام عوض می شود و تغییر می یابد: 

۱- نزدیک شدن به پادشاهان 

۲- حکومت و ریاست یافتن 

۳- ثروتمندی بعد از فقر

هر کسی که در این شرایط تغییر  نکرد ، عقلی محکم و خلقی مستقیم دارد.»

منبع حدیث:غررالحکم، جلد ۲، صفحه ۱۴۶

 

بنابر این اگر کسی بخواهد به حقیقت اخلاق اشخاص راه پیدا کند ،این موارد در تشخیص آنها مفید و موثر خواهد بود البته این بدان معنا نیست که این علائم کافی هستند ولی برای ارزیابی اولیه از افراد بسیار راهگشا هستند. 

 

منبع: کتاب شریف اخلاق فطری، تالیف آقای محمد بیابانی اسکوئی، انتشارات نباء


————————————————-

ارزیابی عمیق تر فرد مورد نظر در کلام امام سجاد علیه السلام

 إذا رأيتُم الرجلَ قد حسُنَ سَمتُه و هَديُه و تماوتَ فى منطقه و تخاضعَ فى حركاتِه فرويدًا لا يَغُرنكُم! فما أكثرَ مَن يُعجزُه تناولُ الدنيا و ركوبُ الحرام مِنها لِضعفِ نِيتِه و مهانتِه و جُبنِ قلبِه، فنصَب الدينَ فَخا لَها، فهو لا يَزالُ يَختلُ الناسَ بظاهرِه، فإن تَمكنَ من حرامٍ اقتحَمَه. وإذا وجَدتموه يَعِف عن المالِ الحرامِ فرويدًا لا يَغُرنكم! فإن شهواتِ الخلقِ مختلِفةٌ، فما أكثَر مَن يَنبُوا عن المالِ الحرامِ و إن كَثُر، و يَحمِلُ نَفسَه علَى شَوهاءَ قبيحَةٍ، فيَأتى مِنها مُحرمًا. فإذا وجَدتُموه يَعِف عن ذلكَ فرويدًا لا يَغرنكُم! حتى تَنظروا ما عقدَةُ عقلِه، فَما أكثَر من تَرَك ذلك أجمَع ثُم لا يَرجِع إلى عقلٍ متين فيَكونُ ما يفسدُه بجهلِه أكثَر مِما يُصلحه بعقلِه. فإذا وَجدتُم عقلَه متينًا فرويدًا لا يغُرنكُم! حتى تَنظُروا أ مع هواهُ يَكونُ علَى عقلِه أم يَكونَ مع عقله علَى هَواهُ؟ و كيفَ مَحبته للرياسات الباطِلة و زُهدُه فيها، فإن فى الناس مَن خسرَ الدنيا و الآخرةِ فيَترُكُ الدنيا لِلدنيا، و يَرَى أن لَذة الرياسة الباطلة أفضَلُ مِن لَذةِ الأموالِ و النعَم المباحة المُحللةِ؛ فيَترُكُ ذلك أجمَعَ طَلبًا للرياسةِ حتى إذا قيلَ لَه اتقِ اللَهَ أخَذَتهُ العزةُ بالاثمِ فَحسبُه جهنمُ و لبئس المِهادُ. فهُو يخبطُ خَبطَ عشواءَ يقودُه أولُ باطلٍ إلى أبعدِ غاياتِ الخسارةِ و يَمدهُ رَبه بَعد طَلبِه لما لا يقدِر عليهِ فى طُغيانِه. فهو يُحل ما حرمَ اللهُ و يحَرم ما أحل اللَهُ، لا يبالِى ما فات مِن دينه إذا سَلِمَت له رياستُه التى قد شَقِىَ مِن أجلها، فاولئك الذِين غَضِبَ اللهُ عليهم و لَعنَهم و أعَد لَهُم عَذابًا مُهينًا. ولكن الرجُلَ كل الرجلِ نعمَ الرجلُ هو الذى جَعلَ هواهُ تَبَعًا لأمرِاللَهِ و قواهُ مَبذولَةً فى رضَى اللَهِ، يَرى الذل مع الحق أقربَ إلى عز الأبَد مِن العز فى الباطل، و يَعلَمُ أن قليلَ ما يحتَمِلُه من ضرائها يؤديهِ إلى دوامِ النعيمِ فى دار لا تَبيدُ و لا تَنفَذُ، و أن كثير ما يَلحَقُه مِن سرائها إن اتبعَ هَواهُ يُؤديهِ إلى عذابٍ لا انقطاعَ له و لا يَزول. فذلكم الرجلُ نعم الرجلُ؛ فبه فتَمسكوا و بسُنتِه فاقتَدوا و إلى ربكم فيه فتوسلوا فإنهُ لا ترد دعوةٌ و لا يُخَيب له طَلَبةٌ.»

هرگاه كسی را دیدید كه رفتار و شیوه عمل او نیكو و پسندیده است (و خاموشی می گزیند) و در سخن گفتن، خود را آرام و متین نشان می دهد و در رفتار و عملِ خود، اظهار خضوع و افتادگی می كند، در مورد او زود قضاوت نكنید. بلكه تأمل نمایید و[این رفتار] شما را فریب ندهد. چرا كه بسیارند كسانی كه به دلیل سستیِ اراده، پَستی و كوچكیِ همت و بُزدلی ،از دنیاطلبی و بهره گیریِ حرام از آن ناتوان می مانند و به همین دلیل دین » را پوششی برای این ناتوانی[خود] قرار می دهند. پس چنین كسی همواره با ظاهر  خویش آدمیان را می فریبد و آنگاه كه توانایی بر حرام بیابد، در آن فرو می رود.

و هرگاه كسی را دیدید كه از مال حرام پرهیز می كند، در مورد او[نیز] زود داوری نكنید بلكه تأمل نمایید و شما را فریب ندهد. چرا كه خواهش های نفسانیِ (شهوات) مردم، (همانند و شبیه یكدیگر نیست بلكه) گوناگون است. چه بسیارند كسانی كه از مال حرام، گرچه فراوان باشد، می پرهیزند اما اراده خود را از راه و اعمال شنيعه باز نمى ‏دارند، و نفس خود را بر ورود بر يك زن زشت كريه المنظر فرود آورده و از راه حرام با او آميزش مى ‏كنند.

و اگر آن مرد را چنين يافتيد كه از اين عمل زشت هم دورى مى ‏كند باز شكيبا باشيد! و در گرايش به او شتاب نكنيد كه مبادا شما را گول زند! تا خوب بنگريد كه گره و بستگى عقلانى او چطور است؟ و مركز تصميم‏ گيرى تفكيرى او چگونه است؟ چون بسيارى از مردم هستند كه از روى آوردن به دنيا و ارتكاب محرمات و وصول به اموال حرام و اعمال آميزش جنسى خوددارى نموده و عفت به خرج مى ‏دهند، وليكن داراى عقل متين و فكرى استوار نيستند و بنابراين مفسده كارهایى را كه انجام مى‏ دهند بيش از مصلحت آن است؛ چون بر پايه جهالتى كه دارند مفسده‏ اى مى ‏آفرينند بيشتر از مصلحتى كه پديده عقل و درايتشان است.

هرگاه كسی را یافتید كه از عقل سنجیده و توانمند» برخوردار است، در داوری او[نیز] شتاب نكنید و فریب نخورید، تا بررسی كنید كه آیا با خواهش های نفسانی اش در برابر عقل خود قرار می گیرد یا اینكه در برابر تمایلات نفسانی خود، همراهی با عقل خویش را برمی گزیند؟ و [ بررسی كنید كه] علاقه او به ریاست های باطل [قدرت های  دنیایی] و بی رغبتی اش نسبت به ریاست طلبی چگونه است؟ چرا كه همانا در میان مردمان، كسانی هستند كه در دنیا و آخرت زیانكارند، دنیا را [نه برای آخرت بلكه] برای دنیا ترك می كنند و لذت [و شیرینی قدرت و] ریاست های باطل (دنیوی) را از لذت و شیرینی ثروتها و نعمتهای مُجاز و حلالِ [دنیوی]، برتر می دانند[و قدرت، برایشان لذّت بخش تر است] و از این رو همه این نعمت ها و بهره مندی های دنیوی را برای دستیابی به [قدرت و] ریاست ترك می گویند. تا آنجا كه وقتی به ایشان گفته می شود: از خدا پیروی كن، او را بزرگی و عزّتِ آلوده و برآمده از گناه فراگیرد (و به گناه بیشتری كشانده می شود)، پس دوزخ او را بس، و بسیار بد بستری است.» (و إذا قیل له اتّق الله أخذته العزة بالأثم فحسبه جهنمُ و لَبئِسَ المهاد. بقره/ ۲۰۶)

چنین كسی [پس از رسیدن به این مرحله همچو نابینایی كه با گذاشتن اولین گام در بیراهه،تا پایان به بیراهه می رود] نخستین اقدام نادرست، او را به دورترین پایان های زیانبار می كشاند و پس از آنكه خود چنین [سرنوشتی را برای خویشتن] اراده نمود، پروردگارش [مانع او نمی شود و] او را یاری می رساند و سركشی ها و هایش از آنچه اكنون بر آن توانایی دارد، بسی فراتر می رود، پس حرام خداوند را حلال می شمارد و حلالش را حرام می كند.

[واكنون]برای حفظ [قدرت و] ریاستی كه برای رسیدن به آن، پارسایی می ورزید، هر چه از دین خویش را از دست دهد، پروایی ندارد.
و اینان كسانی هستند كه خداوند بر ایشان خشم كرده و از رحمت، محرومشان نموده و عذابی خواركننده برایشان فراهم آورده است.»

و اما مَردِ مَرد »، نیك مَرد » كسی است كه تمایلات نفسانی خویش را پیرو فرمان خداوند قرار داده و توانایی هایش را در [جهت كسب] رضایت خداوند به كار می گیرد و ذلّتِ با حق بودن » را از عزّت با باطل بودن »  به عزّتِ جاودانه» نزدیكتر می بیند و می داند كه هر اندك كه از زیانهای ذلّت با حق بودن» را تحمل نماید، او را به نعمت هماره» در جهان بی پایان می رساند.
 و [می داند كه] شادی های فراوانی كه از رهگذر پیروی از تمایلات نفسانی اش بدو می رسد، به عذاب بی انتها و پایان ناپذیر منتهی خواهد شد.
و این است مَرد»، نیك مَرد»! پس به او تمسّك كنید و سیره و روش او را الگو، و وی را وسیله به سوی پروردگارتان قرار دهید.
چرا كه چنین كسی را، هیچ دعایی رد نمی شود و هیچ درخواستی بی پاسخ نمی ماند!»

خلاصه حدیث:

الف - بی سر و صدا بودن، که دلیل بر ایمان و تقوا نیست.
ب - خود را ظاهر الصلاح ساختن، که این نیز دلیل ایمان نمی‌باشد زیرا گاهی ممکن است از روی دغلبازی و نفاق باشد، دین را وسیله رسیدن به آرمانها و مطامع و خواسته‌هایش قرار دهد بعد از این که دید از راههای دیگر به اینها نمی‌رسد از وسیله دین استفاده کند.
ج - خودداری از مال حرام، این نیز دلیل تقوا نمی‌شود، زیرا گاهی ممکن است شخصی خود را به این کار وا دارد و از آن در راه رسیدن به آرزوها و هدفهایی که هیچ ارتباطی به دین ندارد استفاده کند. اما وسایلی که بدان وسیله کمال ورع و درستکاری و دینداری شخص کشف می‌شود عبارت است از:
الف - عقل انسان بر هوای نفس و تمایلاتش غلبه کند.
ب - دل به ریاست باطل نبسته و از آن دوری کند که این خود از استوارترین نشانه‌های ایمان و تقواست.
ج - پیروی از اوامر الهی و تسلیم کامل به فرمان خدا به گونه‌ای که تمام نیروهایش را متوجه رضای خدا و تقرب به او کند، این است آن ایمان واقعی که از اندیشه و تفکر و ایمان شخص سرچشمه می‌گیرد.

منبع: کتاب شریف دانشنامه امام سجاد علیه السلام ، تالیف جمعی از نویسندگان، پایگاه تخصصی عاشورا

منبع حدیث: کتاب شریف بحار الأنوار ، تالیف آقای محمد باقر مجلسی(ره)،جلد ۲ ، صفحه ۸۴ و ۸۵

 

والعاقبه للمتقین 

التماس دعا 

یا مهدی 


اعوذبالله من الشیطان الرجیم 

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام علیکم 

 

 رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى‌فرمايند: 

افْضَلُ‌ نِسٰاءِ امَّتى اصْبَحَهُنَّ‌ وَجْهاً وَاَقَلَّهُنَّ‌ مَهْراً

بهترين ن امت من آنانند كه خوش صورت بوده و مهرشان كم باشد.»

————————————————-

در حديثى از امام صادق(ع)،ده چيز به عنوان عوامل نشاط نام برده شده‌اند.در اين حديث،از تعبير نشرة» استفاده شده است. نشرة از ريشۀنشر»گرفته شده و به معناى انبساط و باز شدن،و ضدّ انقباض و گرفتگى است.در فرهنگ عرب،وقتى روح برخى افراد،دچار گرفتگى و انقباض مى‌شد،دليل آن را جن‌زدگى مى‌دانستند و براى برطرف شدن آن،سراغ تعویذ و طلسم (رُقْيه) و برخى كارهاى ديگر از اين دست مى‌رفتند.اين در حالى است كه ممكن است دليل گرفتگى و انقباض روحى،چيزى غير از اين باشد.بخشى از اين گرفتگى،به خاطر فقدان نشاط در ابعاد مختلف انسان است.معصومان(عليهم السلام) با درك اين واقعيت،بيان نموده‌اند كه عامل گشودگى و بسط نفس،رُقْيه،تعويذ و چيزهايى از اين دست نيست؛بلكه بايد نشاط فرد تأمين گردد تا انبساط و انتشار روحى و روانى اتفاق افتد.

امام صادق(ع) در اين حديث مى‌فرمايد:

النُشرَةُ فى عَشَرَةِ أشياءَ:المَشى،وَالرُّكوبِ،وَالاِرتِماسِ فِى الماءِ،وَالنَّظَرِ إلَى الخُضرَةِ،وَالأَكلِ وَالشُّربِ،وَالنَّظَرِ إلَى المَرأَةِ الحَسناءِ،وَالجِماعِ،وَالسِّواك،ومُحادَثَةِ الرِّجالِ. 

نشاط در ده چيز است:

پياده‌روى،سواركارى،فرورفتن در آب، نگاه كردن به سبزه، خوردن،آشاميدن،نگاه كردن به زن زيباروى،آميزش،مسواك زدن و گفتگو با مردان.»

 

عبارت  و النظر إلى الخضرة،و النظر إلى المرأة الحسناء» ،ناظر به بُعد بينايى و لذّت آن است.ديدن،بُعد ديگرى از انسان است كه لذّت خاص خود را دارد و مى‌تواند بر نشاط و شادابى اثر بگذارد.اين جا صحبت از زيبايى به ميان مى‌آيد كه بخش‌هايى دارد.امور زيبايى كه چشم‌نوازاند،موجب لذّت بينايى مى‌شوند و از اين طريق،به نشاط انسان كمك مى‌كنند.

مناظر زيباى طبيعت،يكى از اين موارد است.البته حضور در مناطق خوش آب و هوا،گذشته از بُعد بينايى،از راه تنفّس هواى پاك و فرح‌بخش و تماس بدن با آن نيز موجب نشاط مى‌گردد.مناطق بد آب و هوا،سبب كسالت و خمودگى مى‌شوند.بنا بر اين،با رفتن به مناطق يا مكان‌هاى سرسبز و خرّم،مى‌توان لذّت اين بُعد را تأمين،و به نشاط دست يافت.

از  امور لذّت‌بخش براى بينايى،ديدن همسر زيباست.در روايات،يكى از ويژگى‌هاى همسر شايسته،اين دانسته شده كه نگاه به چهرۀ او سُرورآور باشد.پيامبر خدا(ص) مى‌فرمايد:

إِنَّ مِنَ الْقِسْمِ الْمُصْلِحِ لِلْمَرْءِ الْمُسْلِمِ أَنْ يكونَ لَهُ الْمَرْأَةُ إِذَا نَظَرَ إِلَيهَا سَرَّتْهُ 

از عوامل سازنده براى مرد مسلمان،اين است كه همسرى داشته باشد كه وقتى به او نگاه مى‌كند،وى را خوش‌حال كند»

 

پيامبر خدا(ص) در بيانى ديگر،به نگاه محبّت‌آميز همسران به يكديگر اشاره مى‌كند و مى‌فرمايد:

إذا نَظَرَ العَبدُ إلى وَجهِ زَوجِهِ ونَظَرَت إليهِ،نَظَرَ الله إليهِمَا نَظََرَ رَحمةٍ،فإذا أَخذَ بِكَفِّهَا وأَخَذَت بِكَفِّهِ،تَسَاقَطَت ذُنُوبُهُما مِن خِلالِ أَصَابِعِهِمَا. 

هنگامى كه بنده به صورت زنش و زنش به صورت او نگاه كند،خداوند به هر دوى آنها نظر رحمت مى‌افكند و هنگامى كه دستان همديگر را بگيرند،گناهانشان از لابه لاى انگشتانشان فرو مى‌ريزد.»

البته ديدن همسر،مى‌تواند بُعد جنسى نيز داشته باشد كه در اين صورت،ديدن همسر زيبا،داراى لذّت دو بُعدىبينايى-جنسى»است.

بنا بر اين،يكى از ويژگى‌هايى كه بايد همسر داشته باشد،آراستگى و خوش‌رويى است.آراستگى و خوش‌رويى،در حقيقت،به معناى توليد سيما و تصوير زيبا براى بيننده است.

آنچه در اين جا بايد به آن اشاره كرد اين است كه شايد بتوان با الغاى خصوصيت (و تسرّى دادن اين اصل از روابط همسران به كلّ روابط اجتماعى)،اين را به يك قاعده تبديل كرد و تعميم داد.بر اين اساس،زيبايى و آراستگى،منحصر در زن و مسائل خانواده نيست و به ديگران نيز تعميم داده مى‌شود.همچنين منحصر در افراد نيست و به محيط نيز مى‌تواند سرايت كند.آنچه مهم است اين كه بايد زيبايى را جدّى گرفت تا بُعد زيبايى‌شناختى انسان شود و از اين طريق،انسان به نشاط و شادابى برسد.برخى از علل بى‌نشاطى را بايد در نازيبا بودن جستجو نمود.

 

منبع:کتاب شریف الگوی اسلامی شادکامی ، تالیف آقای عباس پسندیده، موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث

 

والعاقبه للمتقین 

التماس دعا 

یا مهدی 


اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

اصلي ترين تعارضي كه در تاريخ وجود دارد، تعارض ايمان و كفر و عبوديت و استكبار است، البته اين مطلب بدین معنا نيست كه در درون خود جريان كفر و استكبار و شيطنت، درگيري رخ نمي دهد، بلكه خود اين جريان هم ممكن است بر سر پرستش دنيا، استعلا و سيطره طلبي، با يك ديگر درگير شوند؛ به فرموده قرآن: تحسبهم جميعاً و قلوبهم شتّي» ، جبهه كفر و استكبار، تشتت در قلوب دارند و ازاين رو، بسياري از درگيري هايي كه در عالم اتفاق مي افتد به اردوگاه هاي درونی جبهه كفر و استكبار بر مي گردد، لكن اصلي ترين درگيري كه در عالم وجود دارد و حركت كلي تاريخ را شكل مي دهد، درگيري حق و باطل» و كفر و ايمان» است.

بايد توجه داشت كه درگيري جبهه حق و باطل صرفاً درگيري سطحي و ظاهري نيست. گاهي ما جنگ ها را در همان جلوه ظاهر ی اش خلاصه مي كنيم؛ مثلاً وقتي به روز عاشورا نگاه مي كنيم، جنگي كه مي بينيم جنگ شمشيرها و نيزه ها و تيرها، و نبرد پيكرها و بدن هاست؛ سر و دست ها جدا مي شوند، تيرها و نيزه ها كار مي كنند، اما حقيقت اين است كه در پشت اين جهاد -كه جهاد اصغر است - جهاد اكبري وجود دارد كه در آن، نيات، تمايلات و اراده ها و شهوات و عبوديت ها با هم درگيرند. اگر خوب نگاه شود، در آن جا ارواح با يك ديگر مي جنگند؛ يك جبهه به رهبري ابليس است كه همه شهوات، شبهات، غضب ها و همه اوصاف رذيله را صف آرايي كرده و شعله آتشي برافروخته است؛ و طرف دیگر هم روح مطهر سيدالشهداء (ع) است كه جبهه ديگر را رهبري مي كند. اين روح، عين عبوديت و خضوع و مظهر همه صفات حميده است و جبهه اي كه فراهم كرده است نیز به گونه اي تربيت شده اند كه مظهر صفات كمال اند. در واقع جنگ بين اين صفات حميده و رذيله و ميان عبوديت و استكبار اتفاق مي افتد.

پس، هر دو جبهه حق و باطل بر سر طاعت وبندگي و عصیان مبارزه مي كنند. اساس جنگ بر پذیرش و یا عصيان در مقابل ولايت الهيه در تاريخ است، نه اين که جنگ بر سر آب و غذا و لباس باشد. منشأ درگيري و جنگ، نه شهوت مادي است كه سرمايه داري و ليبرال دموكراسي مي گويد نه غضب مادي است، بلكه موتور تكامل تاريخ، عشق به خدا با محوريت انبياء و اولياء الهي(ع) مي باشد. بنابراين، پذیرش و یا اعراض از ولايت الهيه، اساس جنگ و درگيري در تاريخ محسوب می شود.

جبهه باطل در درون خود به دو جریان کفر» و نفاق» تقسیم می شود. جریان کفر و الحاد با تکیه بر مبانی مادی و حسی منکر معارف الهی می شود در حالی که جریان نفاق در پوسته ظاهری برخی مناسک شرعی، از حقیقت دین که همان ولایت است، باز مانده و به حقانیت خود تظاهر می کند.


منبع: آقای سید محمد مهدی میرباقری


والعاقبه للمتقین

التماس دعا

یا مهدی


اعوذبالله من الشیطان الرجیم 
بسم الله الرحمن الرحیم 
سلام علیکم 

 آيا اختلاط بين زن و مرد حکمى جداى از نگاه به نامحرم يا لمس و تماس و صحبت با آن‌ها دارد؟ و اگر در مجموعه‌اى زن‌ها و مردها مخلوط باشند، با رعايت حجاب و حفظ نگاه و عدم تماس و صحبت مشکوک، آيا نفس اختلاط آن‌ها با همديگر حرام است؟  

جواب: به جهت معرضيّت نوعيه براى معيّت يا تعقّب به حرام، اختلاط حرام است.

 

کتاب استفتائات العبد بهجت (ره) | شناسه: ۷۹۰۵
————————————————-

ورع و عفّت خانم ها

همه ی شیعیان امام شناس – اعم از زن و مرد – موظّف به یاری امام زمانشان هستند. همه باید در عمل، مبلّغ دین باشند، چراکه وظیفه ی تبلیغ و معرفی امام زمانشان، با مردان سهیم باشند. پس برای این که بتوانند این وظیفه ی خویش اصول کافی به خوبی ادا کنند، باید در درجه ی اول، خودشان عامل به دستورات دین باشند و روح ورع یا مراقبت از دین را در خود تقویت نمایند.کسی که می خواهد با عمل خود به تبلیغ دین بپردازد، بیاد تا آن جا که می تواند، ورع در دینداری را رعایت کند. برخی از این رعایت ها ویژه ی خانم ها است، که متأسفانه گاهی اوقات، آن چنان که شایسته ی ن شیعه است رعایت نمی شود. و این عدم رعایت اگر رواج پیدا کند، سبب می شود که بعضی از ارزش های صحیح، در میان افراد متدین به صورت وارونه جلوه کند.اما کسانی که به واقع می خواهند امام زمان خود را یاری کنند، باید در درجه ی اول وظایف خود را خوب بدانند، و سپس با عمل به آن ها رضای اهل بیت (ع) را جستجو نمایند، حتّی اگر با ارزش های ساختگی در جامعه و آنچه در بین مردم رایج است، مخالفت و تعارض داشته باشد.

سیره ی عملی حضرت زهرا (س) می تواند بهترین الگو و منبع برای خانم ها در جهت شناخت وظایف خاصِّ ایشان باشد.از امام صادق (ع) نقل شده است که:

امیرالمؤمنین (ع) و حضرت زهرا (س) نزد پیامبر (ص) رفتند، تا ایشان در مورد وظایف خاص هر کدام حکم فرمایند.پیامبر (ص) چنین حکم فرمودند که:
حضرت فاطمه (س) کارهای داخل منزل را انجام دهند، و امیرالمؤمنین (ع) وظایف خارج از منزل را بر عهده گیرند.» 

این جا بود که حضرت زهرا (س) فرمودند: جز خدا کسی نمی داند که من چقدر خوشحال شدم از این که پیامبر خدا (ص) تماس و برخورد با مردها را از عهده ی من برداشتند!»

کتاب شریف وسائل الشیعه/ جلد۱۴/ باب۸۹/ حدیث۱

 

اگر پیامبر (ص) کار بیرون از خانه را به عهده ی حضرت زهرا (س) می گذاشتند، ایشان ناچار با مردها سر و کار پیدا می کردند و می بینیم که دختر پیامبر (ص) بسیار از این کار کراهت داشتند. در مقابل، انجام وظیفه در خانه را برای خود پسندیده دانسته و آن را حقیر نشمرده اند.

هر خانم متدینی، باید در انتخاب کار و وظیفه ی خویش، در درجه ی اول رضای خدا و اهل بیت (ع) را جستجو کند، و کار کردن بر آن مبنا را برای خود افتخار بداند، حتی اگر محیط و اجتماع، پذیرای عمل او نباشند، و نحوه ی عملکرد او را نشانه ی بی عرضگی او بدانند.

اگر در بعضی شرایط خاص و محدود، خانم ها به دلایل مختلف مجبور به کار کردن خارج از خانه می شوند، باید همواره به این نکته توجه کنند که خروج از منزل برای آن ها به عنوان ارزش» مطرح نشود، بلکه این امر از روی ضرورت و اجبار مطرح شده است، به طوری که اگر ضرورتی در کار نبود، ترجیح می دادند مطابق تقسیم کار پیامبر (ص) عمل نمایند.

البته کسانی که تفقّه در دین داشته باشند، از شناخت مسؤولیت خویش و عمل به آن، خشنود و راضی می شوند. هم چنان که حضرت زهرا (س) خشنودی خود از حکم پیامبر (ص) را وصف ناپذیر شمردند.

 

حضرت امیرالمؤمنین (ع) نیز وقتی بی دقتی مردها در کنترل خروج زن ها از منزل و برخورد آن ها با نامحرم را دیدند، با تعجب بسیار، آن را چنین عتاب و خطاب فرمودند:

یا اَهلَ العِراقِ نُبِئتُ اَنَّ نِساءَکُم یُدافِعنَ الرِّجالَ فِی الطّریقِ اما تستَحیُونَ؟!»

ای اهل عراق! به من خبر رسیده که ن شما در کوچه ها با مردها برخورد می نمایند، آیا حیا نمی کنید؟!»

کتاب شریف وسائل الشیعه/جلد۱۴/ باب۱۳۲/حدیث۱


اَما تَستَحیُونَ وَ لا تَغاروُنَ نِساءَکُم یَخرُجنَ اِلَی الاَسواقِ و یُزاحِمنَ العُلُوجَ ؟!»

آیا حیا نمی کنید؟! و آیا غیرت نمی کنید که زن های شما به بازارها می روند و با مردهای خشن سر و کار پیدا می کنند!»

کتاب شریف وسائل الشیعه/جلد ۱۴/ باب۱۳۲/حدیث۲ 

 

وقتی ن در مکانهای عمومی مثل بازار رفت و آمد کنند، خواه ناخواه برخوردهای گوناگونی با مردان نامحرم پیدا می کنند، اعم از برخوردهای فیزیکی که در جاهای شلوغ بیش تر پیش می آید، یا سر و کلّه زدن و اختلاط های گوناگون درباره مسائل مختلف، که همه ی این ها خلاف رضای پروردگار متعال و اهل بیت (ع) است.

 

حضرت زهرا (س) فرموده اند:

خَیرٌلِلنِّساءِ اَن لا یَرینَ الرِّجالَ وَ لا یَراهُنَّ الرِّجالُ »

برای ن بهتر است که نه مردی را ببینند، و نه این که مردها آن ها را ببینند.»


کتاب شریف  وسائل الشیعه/ جلد ۱۴/ باب۱۲۹/ حدیث ۳


بانوان در هر موقعیتی که قرار می گیرند، می توانند این اصل کلی را رعایت کنند، و تا جایی که ضرورت ندارد از برخورد باآقایان بپرهیزند. حتی وقتی که مجبور هستند که از خانه خارج شوند، لازم نیست که با نامحرمان اختلاط کنند. و مستقیماً در معرض دید آن ها واقع شوند. و اگر چنین عمل کنند، برای خودشان بهتر است.

تعبیری که حضرت فاطمه زهرا (س) به کار برده اند، تعبیر خیر» به معنای بهتر» است. کلام قدسی ایشان برای کسانی است که تحصیل رضای خدای عزّوجلّ برایشان اهمیت دارد و در پی یافتن مسیری هستند که بهتر بتوانند خدا را بندگی کنند.در این مسیر، بعضی از کارهایی که شرعاً هم مباح شمرده می شود، به خاطر رعایت ورع کنار گذاشته می شوند. به عنوان مثال:

نگاه کردن زن بدون لذّت به سر و صورت مرد نامحرم، به فتوای عده ای از فقها حرام است.» 

کتاب شریف العروه الوثقی/جلد ۲/ کتاب النکاح/ صفحه ۸۰۳/ مسأله ی ۳۱


پس اقتضای ورع این است که بانوان متدین از این کار پرهیز کنند. چون همان طور که بیان شد، ورع» این است که شخص نه تنها از محرمات قطعی، بلکه از مشتبهات نیز بپرهیزد. و چیزی که فقهای بزرگ شیعه بعضی آن را حرام می دانند و بعضی دیگر احتیاط مستحب را در ترک آن دانسته اند، قطعا جزء مشتبهات محسوب می شود. ن مؤمن و ارادتمند به امام زمان (ع) می توانند به این سفارش عمل کنند. و در عین حال، در حد ضرروت – نه بیشتر از آن – و بدون لذت با نامحرم سخن بگویند یا سخن او را بشنوند.


منبع: کتاب شریف یاری آفتاب » ، تالیف محمد بنی هاشمی  ،نشر حمزه

والعاقبه للمتقین 
التماس دعا 
یا مهدی


اعوذبالله من الشیطان الرجیم 

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام علیکم 

امدادهاى غيبى،نقش بزرگى در دست يافتن به باورهاى علمى،شناخت حقيقت و پالايش عقيده دارند.انسان،هر قدر هم كه ورزيده و ماهر و آگاه باشد،به دليل محدود بودن معلوماتش،نمى‌تواند به تمام ابعاد مسائل مورد بررسى خود احاطه يابد و از كلّيۀ زواياى آنها آگاه شود.از اين رو،اگر بخواهد واقع را به ويژه در مسائل پيچيدۀ علمى بيابد،به امدادهاى غيبى،و به تعبير ديگر، به گونه‌اى از الهام و اشراق،نياز دارد.بدين جهت،الكسيس كارل،معتقد است كه اكتشافات علمى،تنها نتيجۀ انديشۀ انسان نيست.وى در اين زمينه مى‌گويد:

به يقين،اكتشافات علمى،تنها محصول و اثر فكر آدمى نيست و نوابغ،علاوه بر نيروى مطالعه و درك قضايا،از خصايص ديگرى چون:اِشراق و تصوّر خلّاقه،برخوردارند.آنان با اشراق،چيزهايى را كه بر ديگران پوشيده است، مى‌يابند و روابط‍‌ مجهول بين قضايايى را كه ظاهراً با هم ارتباطى ندارند، مى‌بينند و وجود گنجينه‌هاى مجهول را به فراست در مى‌يابند.تمام مردان بزرگ،از موهبتاشراق»برخوردارند و بدون دليل و تحليل،آنچه را دانستنش اهمّيت دارد،مى‌داننديك دانشمند بزرگ،خود به خود،به سوى راهى كه منجر به كشف تازه‌اى خواهد شد،كشانده مى‌شود.اين،همان كيفيتى است كه پيش از اين،الهام»ناميده مى‌شد.

دانشمندان را مى‌توان به دو دسته تقسيم كرد:يكى منطقى و ديگرى اشراقى.

علوم،ترقّىِ‌ خود را مرهون اين دو دسته متفكّرند.در علوم رياضى نيز كه اساس و پايه‌اى كاملاً منطقى دارد،اِشراق،سهم دارددر زندگى عادى نيز مانند قضاياى علمى،اشراق،يك عامل شناسايى قوى و در عين حال خطرناك است و تميز آن از توهّم،گاه دشوار است.و فقط‍‌ مردان بزرگ و پاكان ساده‌دل مى‌توانند با آن به كمال و اوج زندگى معنوى برسند.اين موهبت،حقّاً شگفت‌انگيز است،تا جايى كه درك واقعيت،بدون دليل وتعقّل،براى ما غير قابل تفسير مى‌نمايد.» 

 

همين نظريّه را دانشمند رياضيدان فرانسوى،ژاك هاداما،تأييد مى‌كند،آن جا كه مى‌گويد:

وقتى ما به شرايط‍‌ اكتشافات و اختراعات مى‌انديشيم،محال است بتوانيم اثر ادراكات ناگهانى درونى را ناديده بگيريم.هر دانشمند پژوهشگرى،كم و بيش،اين احساس را كرده است كه زندگى و مطالب علمى او،از يك رشته فعاليت‌هاى متناوب تشكيل شده است كه در پاره‌اى از آنها،اراده و شعور وى مؤثّر بوده و بقيّه،حاصل يك سلسله الهامات درونى بوده‌اند.»

بنابراين،مى‌توان گفت ، هر چه امدادهاى غيبى و الهامات درونى يك انديشمند افزون‌تر شوند،آرا و عقايدش درست‌ترند و مى‌تواند حقايق علمى بيشترى را كشف كند،و اگر اين امدادها به كمال برسند،آرا و عقايد انسان از خطا مصونيت مى‌يابد.

امّا ريشۀ اين اشراق‌ها و الهامات درونى چيست‌؟مادّه گرايان از پاسخ دادن بدان ناتوان‌اند؛ولى خداپرستان مى‌دانند كه ريشۀ آن،خداوند است.خداوند متعال است كه بر بنده‌اش منّت مى‌گذارد و اين موهبت را به هر كه بخواهد،به اندازۀ شايستگى‌اش و به مقتضاى حكمت الهى،عنايت مى‌فرمايد،و دعا يكى از وسايل دستيابى به اين شايستگى است.از اين رو،امام سجّاد عليه السلام خداوند را مى‌خواند و به ما مى‌آموزد كه خداوند را اين گونه بخوانيم تا ما را بر آراى استوار، مدد برساند:

و أَعوذُ بِكَ‌ مِن دُعاءٍ محَجوبٍ‌،و رَجاءٍ مَكذوبٍ‌،و حَياءٍ مَسلوبٍ‌،وَ احتِجاجٍ‌ مَغلوبٍ‌،و رَأيٍ‌ غَيرِ مُصيبٍ‌. 

[خدايا !] به تو پناه مى‌برم،از:دعاى به مانع خورده،اميد دروغين،بى‌حيايى، استدلالى كه شكست خورده،و رأى نااستوار.»

منبع حدیث: کتاب شریف بحار الأنوار، تالیف آقای محمد باقر مجلسی (ره) ،جلد ۹۴، صفحه ۱۵۶ حدیث ۲۲ به نقل از كتاب أنيس العابدين.

به علاوه،مى‌بايد توجّه كنيم كهدعا»،يكى از ريشه‌هاى الهام و اشراق است و انسان را به سوى ريشه‌هاى ديگر نيز مى‌كشاند.

منبع: کتاب شریف مبانی شناخت،تالیف آقای محمد ری شهری،انتشارات موسسه فرهنگی دارالحدیث

___________________

سوره مبارکه عنكبوت آیه شریفه ۶۹:

وَ الَّذِينَ‌ جٰاهَدُوا فِينٰا لَنَهْدِيَنَّهُمْ‌ سُبُلَنٰا وَ إِنَّ‌ اللّٰهَ‌ لَمَعَ‌ الْمُحْسِنِينَ‌ » 

و كسانى كه در [راه] ما كوشيده‌اند به يقين راههاى خود را بر آنان مى‌نماييم و در حقيقت خدا با نيكوكاران است.»

جهاد به معناى استفراغ وسع و به كارگيرى تمامى توان است و عبارت فينا» بر خلوص دلالت دارد. بنابراين خداوند به دو شرط‍‌ راه خود را به انسان نشان مى‌دهد، نخست به‌كارگيرى از تمام توان و دوم اخلاص. در واقع كسانى كه اين دو شرط‍‌ را در زندگى معنوى خود ايجاد مى‌كنند و با تمامى توان براى خدا به ميدان مى‌آيند، به وعدۀ خداوند، به طور قطع  راههاى الهى به آنها نشان داده مى‌شود. در اين آيه از راه خدا به سُبُل تعبير شده است و با توجه به اينكه سُبُل به معناى راهها است، درمى‌يابيم كه براى رسيدن به خدا راههايى وجود دارد.

پيامبران الهى در احتجاج با مخالفان خود اين نكته را مطرح مى‌كردند، كه چرا در مسير زندگى بر خدا تكيه نمى‌كنيد، در حالى كه خداوند متعال، راههاى رسيدن به مقصد را به ما نشان داده و تبيين كرده است. از اين رو در سورۀ مبارکه ابراهيم ،آیه شریفه ۱۲ مى‌فرمايد:

وَ مٰا لَنٰا أَلاّٰ نَتَوَكَّلَ‌ عَلَى اللّٰهِ‌ وَ قَدْ هَدٰانٰا سُبُلَنٰا » 

و چرا بر خدا توكل نكنيم و حال آنكه ما را به راههايمان رهبرى كرده است.»

بنابراين پيامبران راههايى به سوى مقصد دارند، كه خداوند آنها را به سوى آن راهها هدايت كرده است.

در قرآن كريم واژۀ سُبُل» علاوه بر پيامبران، در سورۀ نحل براى زنبور عسل نيز به كار رفته است: 

سوره مبارکه نحل، آیه شریفه ۶۹:

وَ أَوْحىٰ‌ رَبُّكَ‌ إِلَى النَّحْلِ‌ أَنِ‌ اتَّخِذِي مِنَ‌ الْجِبٰالِ‌ بُيُوتاً وَ مِنَ‌ الشَّجَرِ وَ مِمّٰا يَعْرِشُونَ‌ ثُمَّ‌ كُلِي مِنْ‌ كُلِّ‌ الثَّمَرٰاتِ‌ فَاسْلُكِي سُبُلَ‌ رَبِّكِ‌ ذُلُلاً » 

و پروردگار تو به زنبور عسل وحى [ الهام غريزى] كرد كه از پاره‌اى كوهها و از برخى درختان و از آنچه داربست [و چفته‌سازى] مى‌كنند خانه‌هايى براى خود درست كن سپس از همۀ ميوه‌ها بخور و راههاى پروردگارت را فرمانبردارانه بپوى.»

از اين رو مطابق اين آيه معلوم مى‌شود كه زنبور عسل هم به سوى پروردگار خود راههايى دارد.

در آيۀ  شریفه هجدهم سورۀ مباركۀ مائده به واژۀ صراط‍‌ و همچنين سُبُل اشاره شده است: 

يَهْدِي بِهِ‌ اللّٰهُ‌ مَنِ‌ اتَّبَعَ‌ رِضْوٰانَهُ‌ سُبُلَ‌ السَّلاٰمِ‌ وَ يُخْرِجُهُمْ‌ مِنَ‌ الظُّلُمٰاتِ‌ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ‌ وَ يَهْدِيهِمْ‌ إِلىٰ‌ صِرٰاطٍ‍‌ مُسْتَقِيمٍ‌ » 

خدا هركه را از خشنودى او پيروى كند، به وسيلۀ آن [كتاب] به راههاى سلامت رهنمون مى‌شود، و به توفيق خويش آنان را از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون مى‌برد و به راهى راست هدايتشان مى‌كند.»

صدق الله العلی العظیم 

در اينجا واژۀ سبيل، جمع بسته شده و صراط‍‌ به صورت مفرد آمده است. از اين آيه چنين استنباط‍‌ مى‌شود كه راههاى مختلف بايد به صراط‍‌ مستقيم منتهى شوند. خداوند به وسيلۀ قرآن و به وسيلۀ پيامبر (صلّى الله عليه و آله) كسانى را كه از رضوان و خشنودى خداوند پيروى كنند به راههاى سلام، هدايت مى‌كند. سلام يا سلامتى نامى از نامهاى خداوند است و يا چون يكى از نامهاى بهشت، دار السلام است، مى‌توان از آن به بهشت تعبير كرد، همچنين مى‌توان از آن، سلامتى مادى و معنوى را برداشت كرد. بنابراين خداوند انسان را به راههاى خدا، راههاى بهشت يا راههاى سلامتى مادى و معنوى هدايت مى‌كند و به اين وسيله رهروان را از تاريكيها مى‌رهاند و به عالمى نورانى وارد مى‌كند و در نتيجه، آنها را به صراط‍‌ مستقيم هدايت مى‌كند. به اين ترتيب، اين آيه نشان مى‌دهد، راههاى فرعى و سبيلهاى مختلف، بايد به صراط‍‌ مستقيم منتهى شوند.

منبع: کتاب شریف اخلاق، تالیف آقای محمد ری شهری،انتشارات مرکز الکترونیکی دانشگاه قرآن و حدیث

___________________

وضعیت علم و علما در زمان غیبت

به خطبه ای که امیرمؤمنان علیه السلام درباره وضعیت علم و علما در زمان غیبت امام علیه السلام فرموده اند، گوش جان می سپاریم:
 

اللّهمَّ و إنّی لَأعلَمُ أنَّ العلمَ لایأرزُ کُلُّه و لایَنقَطِعُ مَوادُّهُ و أنَّک لاتُخلی أرضَکَ مِن حُجَّهٍ لک علی خَلقک ظاهرٍ لیس بِالمُطاعِ أو خائفٍ مَغمورٍ کَیلاتَبطُلَ حُجَّتُکَ ولایَضِلَّ أولیاؤُکَ بَعدَ إذ هَدَیتَهُم. بل أینَ هم و کَم؟ أُولئک الأقلُّونَ عَدداً و الأعظمونَ عِندَ اللهِ جلَّ ذِکرُهُ قَدراً، المُتَّبِعونَ لِقادَهِ الدّین الائمّه الهادینَ الَّذینَ یَتَأدَّبونَ بآدابِهِم و یَنهَجونَ نَهجَهُم فَعِندَ ذلک یَهجُمُ بِهِمُ العلمُ علی حقیقهِ الایمانِ فَتَستَجیبُ أرواحُهُم لِقادَهِ العلمِ و یَستَلینونَ مِن حَدیثِهِم ما استَوعَرَ عَلی غیرهم و یأنسونَ بما استَوحَشَ مِنهُ المُکذِّبونَ و أباهُ المُسرِفونَ.

أُولئک أتباعُ العلماءِ. صَحِبوا أهلَ الدُّنیا بِطاعهِ اللهِ تبارک وتعالی و أولیائِهِ و دانوا بالتَّقیَّهِ عَن دینهم و الخوفِ مِن عَدُوِّهم. فأرواحُهُم مُعَلَّقَهٌ بالمَحلِّ الأعلی. فَعلماؤُهُم و أتباعُهُم خُرسٌ صُمتٌ فی دَوله الباطلِ، مُنتَظِرونَ لِدَوله الحقِّ. و سَیُحِقُّ اللهُ الحقَّ بِکلماتِهِ و یَمحَقُ الباطِلَ.

هاها طوبی لَهُم علی صَبرِهِم علی دینِهم فی حالِ هُدنَتِهِم. و یا شوقاه إلی رؤیَتِهم فی حالِ ظُهورِ دَولَتِهِم. و سَیَجمَعُنَا اللهُ و إیّاهُم فی جَنّاتٍ عدنٍ و مَن صَلَحَ مِن آبائِهِم و أزواجِهِم و ذُرّیّاتِهِم.

خدایا من می دانم که همه علم مخفی و پنهان نمی ماند و منابع آن نمی خشکد و تو زمینت را از حجّتت بر خلقت خالی نمی گذاری که او یا ظاهر و آشکار ست امّا مطاع (مردم) نیست و یا ترسان و ناشناخته است. خالی نگذاشتن زمین از حجّت از آنروست که حجّت تو از بین نرود و دوستانت پس از آنکه هدایتشان نمودی، گمراه نگردند. امّا اینها کجا هستند و تعدادشان چه قدر است؟ تعداد اینها بسیار بسیار کم ولی قدر و منزلت ایشان نزد خداوند -جلّ ذکره- بسیار بسیار بزرگ است. اینها پیروان پیشوایان دین و ائمه هدی علیهم السلام هستند، متأدّب به آداب ایشان بوده و مسیر اهل بیت را می روند. اینجاست که (مورد لطف خدا قرار گرفته و) علم به آنها هجوم می آورد؛ علمی که مبتنی بر حقیقت ایمان است. در نتیجه هجوم علم ارواح ایشان، ندای پیشوایان دانش را لبیک می گوید و احادیث ائمه علیهم السلام که برای غیر ایشان سخت و دشوار می نماید، برای اینها نرم و پذیرفتنی می گردد و به آنچه تکذیب کنندگان (ائمه یا احادیث ائمه علیهم السلام) از آن وحشت دارند و اهل اسراف از آن سرباز می زنند، انس پیدا می کنند.

اینها پیروان علما هستند، با اهل دنیا در اطاعت از دنیا و اولیای او همنشین هستند امّا در دین و اعتقاداتشان به خاطر ترس از دشمن تقیه می کنند. پس ارواح اینها به محل اعلی آویخته است. (یعنی ابدان ایشان داخل مردم هست ولی ارواحشان در میان مردم نیست.) علمای اینها و پیروانشان در زمان دولت باطل خفه و ساکت هستند و در انتظار دولت حق به سر می برند. و خداوند با کلماتش حق را به ثبوت و ظهور می رساند و باطل را از بین می برد. خوشا به حال ایشان به خاطر صبرو تحمل دینداری در زمان آرامش خود (قبل از ظهور امام زمان علیه السلام). و چه قدر مشتاق هستم که اینها را در حالی که دولتشان ظهور کرده است، دیدار کنم. و خداوند ما و ایشان را در بهشت های برین به همراه پدران و همسران و فرزندان نیکوکارشان جمع خواهد کرد.»

منبع حدیث:کتاب شریف اصول کافی، کتاب الحجّه، باب نادرٌ فی حال الغیبه، حدیث ۳

امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه خود تصریح کرده اند به اینکه زمین از حجّت خدا خالی نمی ماند. قبل از ظهور دولت امام عصر علیه السلام حجّت های خدا از دو حال خارج نیستند؛ یا در میان مردم به صورت آشکار و شناخته شده زندگی می کنند که در این حال مطاع نیستند یعنی نوع مردم خود را موظف به اطاعت از ایشان نمی دانند. و یا اینکه به صورت ناشناخته و با ترس در میان مردم زندگی می کنند که این مربوط به دوره غیبت ایشان است. امّا در هر دو حال - چه حضور آشکار و چه غیبت - اینها وسیله هدایت و نجات مردم هستند. هدایتگری ایشان منحصر به زمان ظهور و آشکار بودنشان نیست بلکه در زمان غیبت هم از دوستان و پیروان خود دستگیری کرده و آنها را با لطف و عنایت خاص خود به درجه بالای معرفت و هدایت الهی می رسانند. اینها هرچند که از لحاظ شماره بسیار ناچیز هستند ولی منزلت و ارزش آنها نزد خدا بسیار بزرگ است. اینها در همه شؤون زندگی به دستورات امامان خود عمل می کنند و خصوصاً در مسائل دینی و امور فکری خود را مقیّد به کتاب و سنّت و احادیث اهل بیت علیهم السلام می دانند. و همین مشی ایشان سبب می شود که تا مورد لطف و عنایت خاص الهی قرار گرفته و حقیقت علم به ایشان هجوم می آورد، وجدانشان بیدار می شود و قلب آنها پر از نور معرفت می گردد. این امر لبیک گفتن به ندای منادیان علم واقعی را برای آنها آسان می کند و ایشان را به جایی می رساند که پذیرفتن احادیثی که برای دیگران دشوار است، برای آنها سهل و آسان می گردد و احساس بیگانگی و غربت با معارف اهل بیت علیهم السلام نمی کنند.

در اثر این کمالات روحی و معنوی به درجه ای رسیده اند که در عین مصاحبت با اهل دنیا فقط در محدوده اطاعت از خداوند با آنها وجه مشترک دارند ولی در اعتقادات و دین خود از آنها پرهیز می کنند و به روش تقیه عمل می کنند. پس ابدان ایشان در میان مردم هست ولی ارواحشان بالاتر از دنیاست و به همین دلیل در زمان حکومت و دولت باطل به سنت صبر و سکوت عمل می کنند و در انتظار دولت حق روزگار می گذرانند.

 

نقش توسّل به امام عصر علیه السلام در دستگیری علمی ایشان

این نعمت های بزرگ به اختیار اینها به دست نیامده و صنع خودشان نیست بلکه فقط و فقط به برکت پیروی خالصانه از پیشوایانشان که سبب جلب لطف و عنایت ایشان شده به دست آورده اند و غیبت امام علیه السلام تأثیری در این امر ندارد. دستگیری و لطف امام علیه السلام به همان اندازه که در زمان حضور و ظهور ایشان به دوستان و ارادتمندانشان می رسد، در زمان غیبت هم وجود دارد و کسانی که هیچ گاه امام زمان خود را ندیده و یا دیده اند امّا نشناخته اند، چه بسا از آنها که در زمان حضور ائمه علیهم السلام زندگی می کردند، از الطاف ایشان بیشتر بهره مند شوند.

امام علیه السلام از طرف خدا معلّم و مربّی انسان ها و وسیله دستگیری و هدایت آنهاست. هرکس به کمالی از کمالات معنوی و روحی نایل می شود یا در مسیر علم و معرفت به جایی می رسد، چه بداند و چه نداند، مدیون الطاف خاصّ امام علیه السلام است که چه بسا خود اصلاً متوجه این امر نباشد و در واقع ولیّ نعمت خود را نشناسد، امّا نشناختن او حقیقت مطلب را تغییر نمی دهد.

با این ترتیب مهم ترین چیزی که در راه تکامل علمی و معنوی باید فراراه انسان باشد، همانا اعتقاد راستین به مقام امام علیه السلام و کمالات ایشان و تلاش در مسیر استفاده بیشتر و کامل تر از برکات وجودی آن حضرت است که می تواند در زمان غیبت ایشان به اندازه زمان ظهور و حتی بیشتر از آن وجود داشته باشد. توسل به ایشان در طلب علم و استمداد از آن وجود مقدس، در فهم صحیح کتاب و سنت نقش بسیار مهم و اساسی در وجدان معارف اهل بیت علیهم السلام و آشنایی عمیق با مذهب ایشان دارد. این توسل باید با قلب و زبان و از روی اعتقاد به وساطت حضرت در رسیدن فیض خدا به انسان ها باشد.

در این راه هر چیزی که پیوند انسان را از لحاظ عملی و اعتقادی با امام زمانش محکم سازد، می تواند مؤثر و کارساز باشد. فراموش نکردن ایشان به عنوان ولیّ نعمت حقیقی، محبّت ورزیدن به ساحت مقدسش از همه راه های ممکن، در فراق او سوختن و انتظار ظهورش را داشتن، فرج ایشان را از خدا خواستن و زیاد دعا کردن در این امر، تلاش در راه اعتلای نام و مقام ایشان در جامعه، متذکر کردن دل ها به آن وجود مقدس، آشنا شدن و آشنا کردن بیشتر مردم به جایگاه خاصّ حضرت در پیشگاه خدا از طریق نشر و بیان فضایل و کمالات ایشان و به طور کلّی هر تلاشی که در جهت معرفی بیشتر ایشان به صورت خصوصی یا عمومی صورت گیرد، همه اینها برای نیل به رضای پروردگار و بالا رفتن از نردبان تکامل علمی و معنوی لازم و ضروری است.

آشنایی با اصطلاحات علمی و آموختن دروس خاصّ دینی بدون ارتباط محکم قلبی با امام عصر علیه اللام انسان را به نور معرفت و هدایت الهی نمی رساند. ممکن است انسان چیزهایی را بلد شود و بتواند به دیگران هم یاد بدهد، ولی آنچه مهم است متحول شدن و منقلب گشتن روح و قلب انسان به حالتی است که قبل از کسب دانش از آن محروم بوده و در حقیقت خارج شدن از تاریکی جهل و گمراهی به نور هدایت و معرفت می باشد که این امر با صرف یاد گرفتن اصطلاحات و علوم رسمی به دست نمی آید. چیزی ماورای اینهاست که فقط با لطف و عنایت خاصّ امام زمان علیه السلام که باب هدایت الهی است به دست می آید. البته طلب علم با آداب و شرایطش لازم و ضروری است، امّا آنچه باید از این طریق نصیب انسان شود، چیزی فوق اینهاست که صنع خدای متعال می باشد و احتیاج به عنایت خاص امام علیه السلام دارد.

 

منبع: کتاب شریف گوهر قدسی معرفت،تالیف آقای محمد بنی هاشمی ، انتشارات منیر

 

 

والعاقبه للمتقین 

التماس دعا 

یا مهدی


اعوذبالله من الشیطان الرجیم 

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام علیکم 

 

تأثیر حسن ظن به وعده‌ی الهی، در مقابله‌ی با دشمن


 دو جور آدم در مقابله‌ی با دشمن وجود دارد:

***

سوره مبارکه الأحزاب آیه ۱۲
وَإِذ يَقولُ المُنافِقونَ وَالَّذينَ في قُلوبِهِم مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسولُهُ إِلّا غُرورًا

و (نیز) به خاطر آورید زمانی را که منافقان و بیماردلان می‌گفتند: خدا و پیامبرش جز وعده‌های دروغین به ما نداده‌اند!»

 

 سوره مبارکه الأحزاب آیه ۱۳
وَإِذ قالَت طائِفَةٌ مِنهُم يا أَهلَ يَثرِبَ لا مُقامَ لَكُم فَارجِعوا ۚ وَيَستَأذِنُ فَريقٌ مِنهُمُ النَّبِيَّ يَقولونَ إِنَّ بُيوتَنا عَورَةٌ وَما هِيَ بِعَورَةٍ ۖ إِن يُريدونَ إِلّا فِرارًا

و (نیز) به خاطر آورید زمانی را که گروهی از آنها گفتند: ای اهل یثرب (ای مردم مدینه)! اینجا جای توقف شما نیست؛ به خانه‌های خود بازگردید!» و گروهی از آنان از پیامبر اجازه بازگشت می‌خواستند و می‌گفتند: خانه‌های ما بی‌حفاظ است!»، در حالی که بی‌حفاظ نبود؛ آنها فقط می‌خواستند (از جنگ) فرار کنند.»

 

صدق الله العلی العظیم

-------------------------------

 این یک نگاه است، یک دید است در مقابله‌ی با این حوادث؛ یک دید دیگر این است که میگوید:

***

سوره مبارکه الأحزاب آیه ۲۲

وَلَمّا رَأَى المُؤمِنونَ الأَحزابَ قالوا هٰذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسولُهُ ۚ وَما زادَهُم إِلّا إيمانًا وَتَسليمًا

 

(امّا) مؤمنان وقتی لشکر احزاب را دیدند گفتند: این همان است که خدا و رسولش به ما وعده داده، و خدا و رسولش راست گفته‌اند!» و این موضوع جز بر ایمان و تسلیم آنان نیفزود.»

 

صدق الله العلی العظیم

-------------------------------

این هم یک دید است. هر دو مال یک حادثه است. هر دو مال حادثه‌ی احزاب است. یک عده وقتی احزاب را می‌بینند، میگویند: ما وعدنا اللَّه و رسوله الّا غرورا»؛ عده‌ای دیگر وقتی احزاب را می‌بینند، میگویند: هذا ما وعدنا اللَّه و رسوله و صدق اللَّه و رسوله و ما زادهم الّا ایمانا و تسلیما». این مهم است. این دارد وضع فعلی ما را به ما نشان میدهد.


ما دو جور انسان داریم: یک عده هستند که وقتی هیمنه‌ی آمریکا را می‌بینند، قدرت نظامی او را می‌بینند، قدرت دیپلماسی او را می‌بینند، قدرت تبلیغاتی او را می‌بینند، پول فراوان او را می‌بینند، مرعوب میشوند؛ میگویند ما که نمیتوانیم کاری بکنیم، چرا بیخودی نیروهایمان را هدر بدهیم؟ اینجور افراد الان هستند، در زمان انقلاب ما هم بودند. ما مواجه بودیم با افرادی از این قبیل که میگفتند آقا بیخود چرا خودتان را زحمت میدهید؛ به یک حداقلی قانع شوید و قضیه را تمام کنید. یک عده اینجور بودند.
یک عده‌ی دیگر هستند که نه، قدرت دشمن را با قدرت خدای متعال مقایسه میکنند، عظمت دشمن را در مقابل عظمت پروردگار قرار میدهند؛ آن وقت می‌بینند که اینها حقیر محضند، اینها چیزی نیستند. وعده‌ی الهی را هم راست میشمرند، حسن ظن به وعده‌ی الهی دارند؛ این مهم است. خدای متعال به ما وعده کرده است:

****

سوره مبارکه الحج آیه ۴۰

الَّذينَ أُخرِجوا مِن دِيارِهِم بِغَيرِ حَقٍّ إِلّا أَن يَقولوا رَبُّنَا اللَّهُ ۗ وَلَولا دَفعُ اللَّهِ النّاسَ بَعضَهُم بِبَعضٍ لَهُدِّمَت صَوامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَواتٌ وَمَساجِدُ يُذكَرُ فيهَا اسمُ اللَّهِ كَثيرًا ۗ وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزيزٌ

همانها که از خانه و شهر خود، به ناحق رانده شدند، جز اینکه می‌گفتند: پروردگار ما، خدای یکتاست!» و اگر خداوند بعضی از مردم را بوسیله بعضی دیگر دفع نکند، دیرها و صومعه‌ها، و معابد یهود و نصارا، و مساجدی که نام خدا در آن بسیار برده می‌شود، ویران می‌گردد! و خداوند کسانی را که یاری او کنند (و از آیینش دفاع نمایند) یاری می‌کند؛ خداوند قوی و شکست ناپذیر است.»

 

صدق الله العلی العظیم

-------------------------------

این وعده‌ی قطعی است، وعده‌ی مؤکد است. اگر چنانچه ما به وعده‌ی الهی حسن‌ظن داشته باشیم، یک جور عمل میکنیم، اگر به وعده‌ی الهی سوءظن داشته باشیم، جور دیگری عمل میکنیم. خدای متعال افرادی را که سوءظن دارند، مشخص کرده است:

 

****

سوره مبارکه الفتح آیه ۶

وَيُعَذِّبَ المُنافِقينَ وَالمُنافِقاتِ وَالمُشرِكينَ وَالمُشرِكاتِ الظّانّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوءِ ۚ عَلَيهِم دائِرَةُ السَّوءِ ۖ وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيهِم وَلَعَنَهُم وَأَعَدَّ لَهُم جَهَنَّمَ ۖ وَساءَت مَصيرًا

و  مردان و ن منافق و مردان و ن مشرک را که به خدا گمان بد می‌برند مجازات کند؛ (آری) حوادث ناگواری (که برای مؤمنان انتظار می‌کشند) تنها بر خودشان نازل می‌شود! خداوند بر آنان غضب کرده و از رحمت خود دورشان ساخته و جهنم را برای آنان آماده کرده؛ و چه بد سرانجامی است!»

 

صدق الله العلی العظیم

-------------------------------

 

این الظّانّین باللَّه ظنّ السّوء» امروز هم هستند. چند آیه بعد می گوید: 

 

****

سوره مبارکه الفتح آیه ۱۲

بَل ظَنَنتُم أَن لَن يَنقَلِبَ الرَّسولُ وَالمُؤمِنونَ إِلىٰ أَهليهِم أَبَدًا وَزُيِّنَ ذٰلِكَ في قُلوبِكُم وَظَنَنتُم ظَنَّ السَّوءِ وَكُنتُم قَومًا بورًا
:
ولی شما گمان کردید پیامبر و مؤمنان هرگز به خانواده‌های خود بازنخواهند گشت؛ و این (پندار غلط) در دلهای شما زینت یافته بود و گمان بد کردید؛ و سرانجام (در دام شیطان افتادید و) هلاک شدید!»

 

صدق الله العلی العظیم

-------------------------------

 

سوءظن به خدا موجب میشود که انسان بنشیند و از حرکت و از کار و تلاش باز بماند. اگر حسن‌ظن به خدا داشتیم، آن وقت میتوانیم پیش برویم.

 

منبع: آقای سید علی ای (حفظه الله تعالی) رهبر انقلاب اسلامی 

___________________

بن بست­ها، امتحانات الهیِ زندگی

 

خدای متعال در مسیر امتحان­ ما، بن‌بست‌هایی بین ما و خواسته‌هایمان قرار می‌دهد و حائلی بین خواسته‌هایمان پیدا می‌شود.  خدای متعال، راه حلال رسيدن به خواسته هایمان را می‌بندد و راه حرام و شبهه‌ناک را به روی انسان باز می‌کند. در این فضایی که راه حلال بسته و راه شبهه‌ناک باز شده، خداوند متعال از انسان تکلیفی می‌خواهد که انسان به هیچ وجه نباید از آن تخلف کند. در این فرصت­هایی که همه اسباب و عوامل به حسب ظاهر برخلاف مسیر تقوای الهی حکم می‌کنند، اگر کسی جانب خدای متعال را گرفت و تقوای الهی پیشه کرد و پروای الهی در وجودش بود؛ خداوند متعال موانع بین او و مقصدش را برمی‌دارد، بن‌بست‌هایی را که به حسب ظاهر در مسیر او بوده است باز می‌کند. می‌بیند بن‌بستی نبوده، راه باز است و آن نیازی را که می‌خواست به خاطر آن، از مسیر خدا و بندگی او فاصله بگیرد، خداي متعال آن را تأمین كرده است.

انسان یا جامعه‌ای که در مسیر ادای تکلیف به بن‌بست‌های ظاهری می‌رسند، اگر این بن‌بست‌ها موجب نشود که از مسیر خدا فاصله بگیرند و دست از تقوا بردارند، خدای متعال این بن‌بست‌ها را از سر راه آنها برمی­دارد، چه فرد باشد چه جامعه باشد؛ من يتقي الله يجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا و يرزقه مِن حَيثُ لاَ يحْتَسِب» ، خدای متعال انسان را در معرض امتحان قرار می‌دهد امتحان، کار خدای متعال است، نه این که تصادفاً این اتفاق می‌افتد. تدبیر حضرت حق است. راه‌های حلال بسته می‌شود و راه شبهه‌ناک و حرام به روی انسان باز می‌شود و در زمینه‌های مختلف شرايط امتحان فراهم مي شود از امتحان بر غریزه و مال و .؛ مکرر قرآن این مطالب را بیان می‌کند. در قصه جناب یوسف، خدای متعال او را در شرایط امتحان قرار مي دهد و از یوسف تقوا می‌خواهد وَ غَلَّقَتِ الأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَاي»(يوسف/۲۳) خدای متعال در شرایطي از یوسف تقوا می‌خواهد كه همه چیز حکم می‌کند او باید راه تقوا را رها کند. به حسب ظاهر برده این خانه است ، همه زمامش در دست زليخا است. او را تهدید به اتهام، بدنامی و مجازات سنگین کرده‌اند وَ غَلَّقَتِ الأَبْوَابَ» و جناب یوسف را در شرایطی قرار داده است که همه چیز بر علیه او است.

 

ایستادگی بر تکلیف سبب حل مشکلات و خروج از بن بست ها

اگر جامعه‌ای آنجا كه تکلیف به او رو می‌آورد پای تکلیف ایستاد، خدای متعال بن‌بست‌ها را می‌شکند؛ اگر ترسید دائم باید مشرک باشد و با بت‌ها زندگی کند، الی الابد در این وحشت می‌ماند و همیشه باید اسیر دشمن باشد، همیشه باید بترسد، دیگر رهایی ممکن نیست، در وادی شرک مي ماند، از تهدیدها می‌ترسد و با تطمیع‌ها ترغیب می‌شود. کاسبی که برای رزقش دروغ می‌گوید تا آخر باید دروغ بگوید. چون رزقش را در دست ديگران می‌بیند و خیال می‌کند که با دروغ اداره می‌شود.

اگر ملتي نترسید یجعل له مخرجا»، خداوند متعال این بن‌بست را می‌شکند. خداي متعال در جنگ بدر می‌فرماید ما ملائکه را فرستادیم اما ملائکه کاری نكردند، ما یاریتان می‌کردیم و وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِندِ اللّهِ» (انفال/۱۰) وَمَن یتَوَکلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» قدرت می‌خواهید؟ هر چه بخواهید خداوند متعال کافی است او چه چیزی ندارد که بقیه دارند؟! تنها راه نترسیدن در بن‌بست‌ها توکل به خداست.

 

توکل به خدا، راه خروج از شرک اجتماعی و تقواي الهي

جامعه‌ای که اهل توکل نیست، حتما در بن‌بست‌ها وا می‌دهد و در سختی‌ها کوتاه می‌آید، چون تکیه‌گاه ندارد. آدمی که تکیه‌گاه ندارد می‌ترسد و مستحق هم هست که بترسد، چرا نترسد؛ آدمی که قدرت خدای متعال را نمی‌بیند و به او اعتماد نمی‌کند، به زور ظاهری خودش اعتماد می‌کند، چنين كسي مستحق است که از زوردارتر بترسد؛ کشوری که به ذرات خانه‌اش اعتماد می‌کند، به پیاده نظام و سواره نظامش تکیه مي كند، حتماً باید از کشوری که ذرات خانه‌اش قوی‌تر است، بترسد، چرا نترسد؟! اين ترس بر اساس محاسبات عقلایی عالم است.

کسی که به منابع زیرزمینی، ثروت‌و دارایی‌اش نگاه می‌کند وقتی می‌بیند مجموعه درآمد کشوري زیر یک صدم ثروت جهانی است و فلان کشور بیست درصد ثروت جهانی را در اختیار دارد، چرا نترسد؟! وقتی می‌بیند دلارهاي آمریکا در جهان می‌چرخد و با چرخشش همه کشورها را غنی و فقیر می‌کند، چرا نترسد؟!  البته اگر ترسید تا آخر باید بترسد.  این ترس وقتی برداشته می‌شود که یک تکیه‌گاه باشد و و اين تكيه گاه تقواي الهي است؛ با تقوا، خدا بن‌بست ها را می‌شکند و شرک اجتماعی‌ را برمی‌دارد و آن ملت دیگر نمی‌ترسد.

یکی از چیزهایی که خدا به ملت ما عطا کرده این است كه اگر آمریکا تهدید کند همه می‌ترسند؛ اما مؤمنین جامعه ما نمی‌ترسند.  از ماهواره بین‌ها که برخي از آن ها، صبح ها که به خیابان می‌آیند بررسي می‌کنند که کودتا نشده باشد و واقعاً می‌ترسند بگذریم، براي مؤمنين همه چیز عادی است، نمی‌ترسند. آمریکا که تهدید مي کند مؤمنین آرام آرام هستند، این بی‌نهایت عجیب است؛ و من یتق الله یجعل له مخرجا».

 

فهم از قدرت واقعی عالم زمينه ساز توکل

توکل چطوری واقع می‌شود؟ این مطلب را هم خداي متعال توضیح می‌دهد إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ» انسان ها گرفتار اسبابند اما خدای متعال که دربند اسباب نیست. قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکلِّ شَیءٍ قَدْرًا» قدر‍‍ِ عالم به دست او و مجعول او است، او که در اختیار قدر نیست. اگر کسی این یک کلمه را فهمید می‌تواند راحت توکل کند و الا توكل دشوار است، خداوند متعال داستان جناب یوسف را در قرآن ذکر می‌کند. برخي گمان مي كنند همه اين اتفاقات تصادف است. اگر یکی از برادران گفت به جاي كشتن يوسف او را در چاه بیندازید و يا اگر در این پناهِ چاه، جا پیدا کرد و يا اگر یک کاروان تشنه‌ای راهش را گم کرد و آمد تا از این چاه تلخ آب بردارد و يا اگر تصميم به فروش او گرفتند و يا اگر در مصر فروخته شد و عزیز مصر (كه فرزندي هم نداشت) از جناب يوسف خوشش آمد و يوسف فرزند خوانده شد، آيا همه اتفاقات تصادف است؟ خداي متعال فرمود  اینطوری حرف نزنید وَکذَلِک مَکنِّا لِیوسُفَ فِی الأَرْضِ» (يوسف/۲۱) تصادف چه معنايي دارد؟ ما تمکین کردیم، در ادامه هم گله می‌کند و مي فرمايد ولکن اکثر الناس لا یعلمون» (يوسف/۲۱) اکثر مردم همین مطلب واضح را نمی‌فهمند.

ملتی که نفهمد که خداي متعال بود که او را از سلطه ۲۵۰۰ ساله نجات داد، از دشمن مي ترسد. خداي متعال بود كه در اين ۴۰ سالي که دشمن دائم می‌گوید با زراد خانه هايمان، خاک شما را مي زنيم از ملت ما محافظت كرد. در حال كه محاسبات عادی می‌گوید می‌توانستند ولی إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکلِّ شَیءٍ قَدْرًا»

 

منبع: آقای سید محمد مهدی میرباقری

 

 

والعاقبه للمتقین 

التماس دعا 

یا مهدی 


اعوذبالله من الشیطان الرجیم 

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام علیکم 

 اصول و کلّیات معاد در دین اسلام بدیهی است و زیربنای اعتقادی هر مسلمان به شمار می رود. امّا رسوخ اندیشه های برون دینی بویژه یونانیان ، در جهان اسلام ، نظریّات ناهمسو با قرآن کریم پیرامون این اصل بدیهی اسلامی را پدید آورد. مهمترین این دیدگاهها عبارت است :

معاد »، معاد مثالی » و معاد با جسم اختراعی ».

در بررسی تاریخ اندیشه در جهان اسلام ، این تصاویر فلسفی سه گانه مشائی ، اشراقی ، صدرایی از معاد، نتوانست موفقیّت چندانی به دست آورد. می توان عناصر مهمّ این نامرادی و عدم توفیق را چنین برشمرد :

۱. کثرت ، فراوانی و صراحت متون دینی قرآن و روایات در موضوع معاد، و حمایتِ تقریبآ تمامیِ فرق اسلامی از کلیّت معاد قرآنی .

۲. پشتوانه مستحکم عقلی .

۳. ضعف مبانی نظریات فلسفی مطرح در معاد و اتّکا به جهان شناسی خرافی کهن یونان ، چنانکه پیشتر بیان گردید.

۴. ناتوانی عنصر تأویل در عرضه معارف قرآنی معاد. (تأویل مُجاز، عرضه مراداتی از آیات قرآن از سوی معصومان (علیهم السلام) است که از ظهور آیات قابل برداشت نباشد و نتیجه آن نیز معارض با ظواهر نخواهد بود. و امّا تأویل غیرمُجاز یعنی برداشتی متضادّ با نصوص و ظواهر آیات و روایات ، همراه با تغییر و تحریف معانی آن برای توجیه یک دیدگاه و نظریّه .)

۵. عدم وفاداری بسیاری از فیلسوفان جهان اسلام  حتی فیلسوفان بنیانگذار و مبدع دستگاههای فلسفی  نسبت به اندیشه فلسفی معاد.

 

 معاد

بسیاری از فیلسوفان ، حقیقت انسان و هویّت او را تنها نفس و روح می دانند.( اسفار، ج ۹، ص ۲۶۶.)

به ویژه فیلسوفان مشائی . در نظر این دسته از فلاسفه در سرای دیگر روح محشور می گردد و از ابدان خبری نیست . به هنگام مرگ روح از بدن جدا می شود و ارواح نیکان و بدان هرکدام به کمالات یا صفات بدی کسب کرده اند متنعم و مسرور یا معذّب و مغموم خواهند گردید.

 ( المبدأ و المعاد، ج ۲، ص ۶۲۵؛ حقّ الیقین ، ص ۳۶۹؛ مجموعه آثار، ج ۴، ص ۶۳۱.)

بوعلی سینا  که از بزرگان فلاسفه و از سران فلسفه مشاء به شمار می رود  در تقریر معاد، برخلاف بنیان اندیشه فلسفی خویش ، اذعان می کند که معاد جسمانی را با پذیرش خبر نبوّت و از طریق شریعتِ حقّ نبوی باید پذیرفت . (الشفاء الهیّات »، ص ۴۲۳.)

 

معاد مثالی

در فلسفه اشراق که به عالم مثال اعتقاد دارند، بهشت و دوزخ را با جسم مثالی می دانند که عالمی متوسّط میان جسمانیات و عالم مجردات مانند عالم خواب است . در این دیدگاه ، روح با بدن برزخی محشور می شود که طول و عرض دارد ولی مادّه ندارد. این دیدگاه مربوط به شیخ اشراق در مورد متوسّطان از مردم است ، که با معاد قرآنی انطباق ندارد. امّا دیدگاه وی با نفی معاد بدنی » آشکارا در تعارض و تضاد با آرای بدیهی دینی است .

(حکمه الاشراق ، ص ۳۵۳ و ۳۵۹ - ۳۶۲؛ حقّ الیقین ، ص ۴۶۶؛ معاد انسان و جهان ، ص ۱۴۶.)  

 

شیخ اشراق در بیان احوال نفوس انسان بعد از مفارقت از بدن ،  چنین نوشته است :

از کالبد انسانی رهایی یافته و به جهان نور محض روند و در آن جا مقام گزیده و در زمره انوار قدسیّه درآیند.

سهروردی در مورد متوسّطان نوشته است : نیک بختانی که در دانش و عمل میانه اند و زاهدانی که پاک و منزّهند ،در بُعد عملی نه علمی، چون از کالبدهای جسمانی به عالم مثال معلقه ای که مظهر و محلّ آن برازخ علویه بود بپیوندند.»

 ( حکمه الاشراق ، ص ۳۵۳  - ۳۶۳.)

 

 معاد با جسم اختراعی

ملّاصدرا  بر مبنای فلسفه تلفیقی خود، چنین تصویری از معاد ارائه می کند:

نفس انسان پس از جدایی از بدن باقی می ماند و تمام پاداش ها و عذاب های اخروی از انشائات و ابداعات و اختراعات نفس است . امور آخرتی   از بهشت و جهنّم و نعمت ها و عذاب ها   همگی قائم به نفس و روح است و بیرون از آن نیست . باید توجّه داشت این تصویر معاد که در آن جسم دارای صورت و فاقد مادّه است ، تنها شامل متوسّطین از مردم می شود. در این نظریه ، شهدا و صلحا حتی از معاد جسمانی صوری هم بی بهره اند.

 ( اسفار، ج ۹، ص ۲۷۵-۲۸۲؛ تفسیرالقرآن الکریم ، ج ۶، ص ۷۴.)

 

 این  معاد هم در حقیقت ، همان معاد است که با تغییر نام مطرح شده است . استاد معارف اعتقادی شیخ مجتبی قزوینی (ره) نوشته است : جمهور فلاسفه معاد را منحصر به معاد دانسته اند و آن هم نه برای همه ارواح . 

مرحوم مطهّری با وجودعلاقه مندی و هواداری از فلسفه ملّاصدرا، در نقد دیدگاه معادی وی نوشته است :

امثال ملّاصدرا گفته اند معاد، جسمانی است امّا همه معاد جسمانی را برده اند در داخل خود روح و عالم ارواح .

 

معاد جسمانی یا معاد وحیانی

معاد جسمانی » یا معاد بدنی » اصطلاحی است که بر معاد قرآن و احادیث گفته می شود. معاد جسمانی و بدنی درحقیقت همان معاد توأمان روحی و جسمی انسان است . یعنی انسانِ دارای روح و جسم ، مجددآ در جهان آخرت زنده شده و با روح و جسم به حیات اخروی خود تا ابد تداوم خواهدداد. کاربرد واژه جسمانی و بدنی » تأکید بر نفی اندیشه معاد صِرف در نظام های مختلف فکری فلسفی است و این که مادّی و جسمانی بودن معاد و بازگشت بدن مادّی ، بخشی از حقیقت بدیهی و مسلّم و تردیدناپذیر دین مبین اسلام است .

یکی از اصطلاحات دیگر، کاربرد معاد جسمانی عنصری » برای معاد قرآنی است که به معنای معاد جسمانی مادّی است . این عبارت برای مرزبندی دقیق تر شناخت مدعیان ناصواب از صواب در مورد جسمانیت معاد است . برای نمونه معاد جسمانی عنصری » در برابر معاد جسمانی صوری » و معاد جسمانی اختراعی » ملّاصدرا، روشنگر آن است که معاد جسمانی صوری معاد جسمانی نیست . و استفاده ناصواب از واژه جسم ، تحریف حقایق است .

آنچه در متون دینی قرآن کریم و احادیث شریف معصومان (علیهم السلام) به صراحت و مکرر در موضوع معاد و حقیقت آن تأکید شده ، این است که : مرگ ، پایان زندگی انسان نیست ، بلکه همین انسان با ترکیب روح و جسم دوباره زنده شده و پس از حسابرسی ، پاداش یا کیفر کارهای خود را درخواهد یافت و از زندگی همیشگی برخوردار خواهد گردید. 

 

معاد جسمانی در قرآن

معاد جسمانی معادل معاد قرآن است و تمام آیات همانند داستان حضرت ابراهیم (علیه السلام) و زنده شدن مرغهای چهارگانه ، داستان عزیر یا ارمیای نبی و حادثه کشته بنی اسرائیل و دیگر موارد که همگی بیانگر معاد جسمانی هستند.  در قرآن کریم صدها آیه دلالت بر معاد جسمانی دارند. 

آیات شریفه ۷۸ و ۷۹ سوره مبارکه یس:

وَضَرَبَ لَنَا مَثَلا وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ * قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّهٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ »؛ 

و برای ما مثلی آورد و آفرینش خود را فراموش کرد. گفت : چه کسی این استخوانها را زنده می کند در حالی که پوسیده است . بگو: همان کسی آن را زنده می کند که نخستین بار آن را آفرید و او به هر خلقی دانا است .»

 

آیات شریفه ۳ و ۴ سوره مبارکه قیامت:

أَیَحْسَبُ الإِنسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ * بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَنْ نُسَوِّیَ بَنَانَهُ »

آیا انسان می پندارد که هرگز استخوان های او را جمع نخواهیم کرد؟ آری ، قادریم که سرانگشتان او را هم کامل کنیم .»

 

آیه شریفه ۵۶ سوره مبارکه نساء

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَارًا کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَزِیزًا حَکِیماً»

کسانی که به آیات ما کافر شدند، به زودی آنها را در آتشی درآوریم که هرچه پوستهایشان بریان شود، پوست های دیگری به جای آن قرار می دهیم تا عذاب را بچشند. خداوند عزیز و حکیم است .»

صدق الله العلی العظیم

 

معاد جسمانی در روایات

امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) در خطبه ۸۳ کتاب شریف نهج البلاغه می فرماید :

حَتَّى إِذَا تَصَرَّمَتِ الْأُمُورُ وَ تَقَضَّتِ الدُّهُورُ وَ أَزِفَ النُّشُورُ، أَخْرَجَهُمْ مِنْ ضَرَائِحِ الْقُبُورِ وَ أَوْكَارِ الطُّيُورِ وَ أَوْجِرَةِ السِّبَاعِ وَ مَطَارِحِ الْمَهَالِكِ سِرَاعاً إِلَى أَمْرِهِ مُهْطِعِينَ إِلَى مَعَادِهِ رَعِيلًا صُمُوتاً قِيَاماً صُفُوفاً، يَنْفُذُهُمُ الْبَصَرُ وَ يُسْمِعُهُمُ الدَّاعِي، عَلَيْهِمْ لَبُوسُ الِاسْتِكَانَةِ وَ ضَرَعُ الِاسْتِسْلَامِ وَ الذِّلَّةِ، قَدْ ضَلَّتِ الْحِيَلُ وَ انْقَطَعَ الْأَمَلُ، وَ هَوَتِ الْأَفْئِدَةُ كَاظِمَةً وَ خَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ مُهَيْنِمَةً، وَ أَلْجَمَ الْعَرَقُ وَ عَظُمَ الشَّفَقُ وَ أُرْعِدَتِ الْأَسْمَاعُ لِزَبْرَةِ الدَّاعِي إِلَى فَصْلِ الْخِطَابِ وَ مُقَايَضَةِ الْجَزَاءِ وَ نَكَالِ الْعِقَابِ وَ نَوَالِ الثَّوَابِ.

اوضاع اين جهان ناپايدار، همچنان ادامه مى يابد و زمانها پشت سر هم، سپرى مى شود و رستاخيز نزديک مى گردد، در اين هنگام آنها (انسانها) را از شکاف قبرها و آشيانه هاى پرندگان و لانه هاى درندگان و ميدان هاى هلاکت خارج مى سازند و با شتاب بسوى فرمان (و دادگاه) پروردگار حرکت مى کنند، در حالى که گردن کشيده اند (و نگران سرنوشت خويشند و هنگامى که در دادگاه الهى حضور مى يابند) به صورت گروههاى خاموش، صف به صف ايستاده، به گونه اى که چشم بخوبى آنها را مى بيند و صداى دعوت کننده (الهى) به آنها مى رسد; لباس نياز و مسکنت و تسليم و خضوع، بر تن پوشيده اند.

راههاى چاره بسته شده و اميد و آرزو قطع گرديده است. قلبها از کار افتاده و نفس ها در سينه حبس شده و صداها بسيار ضعيف و کوتاه است. عرق، لجام بر دهان ها زده و وحشتى عظيم، همه را فراگرفته است. گوشها از صداى رعدآساى دعوت کننده بسوى حسابرسىِ پروردگار، به لرزه درآيد، و همه بايد نتيجه اعمال خود را دريابند: مجازات و کيفر الهى، يا نعمت و ثواب را. »

 

همچنین امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در خطبه ی ۱۰۹ کتاب شریف نهج البلاغه می فرماید :

حَتَّى إِذَا بَلَغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ وَ الْأَمْرُ مَقَادِيرَهُ وَ أُلْحِقَ آخِرُ الْخَلْقِ بِأَوَّلِهِ، وَ جَاءَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ مَا يُرِيدُهُ مِنْ تَجْدِيدِ خَلْقِهِ، أَمَادَ السَّمَاءَ وَ فَطَرَهَا وَ أَرَجَّ الْأَرْضَ وَ أَرْجَفَهَا وَ قَلَعَ جِبَالَهَا وَ نَسَفَهَا وَ دَكَّ بَعْضُهَا بَعْضاً مِنْ هَيْبَةِ جَلَالَتِهِ وَ مَخُوفِ سَطْوَتِهِ، وَ أَخْرَجَ مَنْ فِيهَا فَجَدَّدَهُمْ بَعْدَ إِخْلَاقِهِمْ وَ جَمَعَهُمْ بَعْدَ تَفَرُّقِهِمْ؛ ثُمَّ مَيَّزَهُمْ لِمَا يُرِيدُهُ مِنْ مَسْأَلَتِهِمْ عَنْ خَفَايَا الْأَعْمَالِ وَ خَبَايَا الْأَفْعَالِ، وَ جَعَلَهُمْ فَرِيقَيْنِ: أَنْعَمَ عَلَى هَؤُلَاءِ وَ انْتَقَمَ مِنْ هَؤُلَاءِ؛

فَأَمَّا أَهْلُ الطَّاعَةِ فَأَثَابَهُمْ بِجِوَارِهِ وَ خَلَّدَهُمْ فِي دَارِهِ، حَيْثُ لَا يَظْعَنُ النُّزَّالُ وَ لَا تَتَغَيَّرُ بِهِمُ‏ الْحَالُ وَ لَا تَنُوبُهُمُ الْأَفْزَاعُ وَ لَا تَنَالُهُمُ الْأَسْقَامُ وَ لَا تَعْرِضُ لَهُمُ الْأَخْطَارُ وَ لَا تُشْخِصُهُمُ الْأَسْفَارُ؛

وَ أَمَّا أَهْلُ الْمَعْصِيَةِ فَأَنْزَلَهُمْ شَرَّ دَارٍ وَ غَلَّ الْأَيْدِيَ إِلَى الْأَعْنَاقِ وَ قَرَنَ النَّوَاصِيَ بِالْأَقْدَامِ وَ أَلْبَسَهُمْ سَرَابِيلَ الْقَطِرَانِ وَ مُقَطَّعَاتِ النِّيرَانِ، فِي عَذَابٍ قَدِ اشْتَدَّ حَرُّهُ وَ بَابٍ قَدْ أُطْبِقَ عَلَى أَهْلِهِ فِي نَارٍ لَهَا كَلَبٌ وَ لَجَبٌ وَ لَهَبٌ سَاطِعٌ وَ قَصِيفٌ هَائِلٌ، لَا يَظْعَنُ مُقِيمُهَا وَ لَا يُفَادَى أَسِيرُهَا وَ لَا تُفْصَمُ كُبُولُهَا، لَا مُدَّةَ لِلدَّارِ فَتَفْنَى وَ لَا أَجَلَ لِلْقَوْمِ فَيُقْضَى.

اين وضع (مرگ و ميرهاى آدمى) همچنان ادامه مى يابد تا عمر جهان پايان گيرد و مقدّرات به انتها رسد، و آخرين مخلوقات به نخستين آنها ملحق گردد (و همه بميرند) و فرمان خدا براى بازگشت مخلوقات که اراده کرده است صادر گردد. در اين هنگام آسمان (کرات آسمانى) را به حرکت درمى آورد و از هم مى شکافد; زمين را به لرزه در آورده و به سختى تکان مى دهد; کوهها را از جا کنده، به هر سو پرتاب مى کند و آنها از هيبت جلال و خوف سَطْوَتش به يکديگر کوبيده شده، متلاشى مى گردند. (بعد از اين انقلاب هاى عظيم) خداوند تمام کسانى را که در دل خاک آرميده اند، بيرون مى آورد و پس از فرسودگى، نوسازى مى کند، و بعد از پراکندگى آنها را جمع مى نمايد; سپس آنها را براى سؤال ازاعمال مخفى و افعال پنهانى از هم جدا ساخته، به دو گروه تقسيم مى کند: به اين گروه (نيکان و پاکان) نعمت مى بخشد و آن گروه (بدان) را مجازات مى کند.

اما اطاعت کنندگان را در جوار رحمت خويش پاداش عطا مى کند، و در سراى جاودانى خود براى هميشه جاى مى دهد. در سرايى که اقامت کنندگانش هرگز از آن کوچ نمى کنند. و حالاتشان دگرگون نمى شود. ترس و وحشتى به آنان روى نمى آورد، و بيمارى به وجودشان عارض نمى شود، خطرى به آنها متوجّه نمى گردد، و سفرها آنها را از ديار خود بيرون نمى راند. 

و اما گناهکاران را در بدترين منزلگاه جاى مى دهد و دست آنها را با غل و زنجير به گردنشان مى بندد، آن گونه که سرهايشان را به پاها نزديک مى کند. لباسى از موادّ آتش زا و جامه هايى از قطعه هاى آتش بر آنها مى پوشاند. در عذابى که حرارتش بسيار شديد و درش به روى آنها بسته است! آتشى پرهيجان که مى خروشد و زبانه مى کشد! شعله هايش فروزان، و صدايش هراس انگيز است. هميشه در آن اقامت دارند و براى آزادى اسيرانش غرامتى پذيرفته نمى شود، و زنجيرهايش گسسته نمى گردد! مدتى براى آن سرا تعيين نشده تا پايان گيرد و سرآمدى براى آن قوم وجود ندارد، تا به آخر رسد!»


 

قَالَ‌ اِّنْدِيقُ‌ لِلصَّادِقِ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ أَنَّى لِلرُّوحِ‌ بِالْبَعْثِ‌ وَ الْبَدَنُ‌ قَدْ بَلِيَ‌ وَ الْأَعْضَاءُ قَدْ تَفَرَّقَتْ‌ فَعُضْوٌ فِي بَلْدَةٍ‌ تَأْكُلُهَا سِبَاعُهَا وَ عُضْوٌ بِأُخْرَى تَمْزِقُهُ‌ هَوَامُّهَا وَ عُضْوٌ قَدْ صَارَ تُرَاباً بُنِيَ‌ بِهِ‌ مَعَ‌ الطِّينِ‌ حَائِطٌ‍‌ قَالَ‌ إِنَّ‌ الَّذِي أَنْشَأَهُ‌ مِنْ‌ غَيْرِ شَيْ‌ءٍ وَ صَوَّرَهُ‌ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ‌ كَانَ‌ سَبَقَ‌ إِلَيْهِ‌ قَادِرٌ أَنْ‌ يُعِيدَهُ‌ كَمَا بَدَأَهُ‌.

 زندیقی به حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) عرض کرد :چگونه روح برانگیخته می شود، در حالی که بدن پوسیده شده و اعضای آن پراکنده می شود، عضوی از سوی درندگان سرزمین خورده می شود و عضوی دیگر از سوی ات دریده می شود و عضوی نیز خاک شده و با گِل آن دیوار ساخته می شود.

امام جعفر صادق (علیه السلام) پاسخ داد :

همان کسی که انسان را بدون مادّه پدید آورد و بدون شکل و نمونه پیشین شکل داد، تواناست که او را بازگرداند، همان طوری که آغاز کرده بود. »

منبع حدیث:

کتاب شریف بحار الانوار، تالیف آقای محمد باقر مجلسی (ره)، جلد ۷، صفحه ۳۷

 

 

منبع: کتاب شریف معرفت معاد، تالیف آقای علی ملکی میانجی،انتشارات نباء 

والعاقبه للمتقین 

التماس دعا 

یا مهدی


اعوذبالله من الشیطان الرجیم 

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام علیکم 

برخی از طرفداران عرفان و تصوّف نظری و فلسفه نوافلاطونی عقاید بدیهی اسلامی و وجود بهشت و جهنّم خارجی را انکار کرده ( اسفار، ج ۹، ص ۳۳۵.)

و نعمت ها و عذاب ها را از انشائات روح و قائم به آن شمرده اند. در این دیدگاه ، انسان طبق آنچه روح از خوبی ها و بدی ها به دست آورده ، پاداش یا کیفر می بیند. امّا ثواب و عقاب حور و قصور یا آتش ، بهشت وجهنّم و خوشی ها و آلام آنها، چیزی ورای روح و فعالیّت های آن نیست و جملگی صور ادراکی فاقد مادّه هستند.( اسفار، ج ۹، ص ۲۶۸)

معتقدین به این نحله ، ثواب و عقاب را در نشأت اخرویّه به صورت تجسّم اعمال دانسته و معتقدند جزای عمل عین عمل است و نیکی ها و بدی های کسب شده از سوی روح در دنیا عینآ در عوالم اخروی مجسّم خواهد شد و نتیجه عمل هر فردی بدین طریق برای او نمودار خواهد شد. یعنی منشأ نیکی و بدی و پاداش و کیفر بهشت و دوزخ در جهان آخرت ، آثار روح است و نمی تواند از آن جدا باشد.(العرشیه ، ص ۳۵؛ فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملّاصدرا، ص ۱۴۲)

روشن است که کلّیّت این تلّقی ، از نظر شکل و محتوا مخالف و مغایر با مبانی عقاید وحیانی است . طبق عقاید قطعی و بدیهی اسلام ، انسان پس از مردن دوباره زنده می شود و روح به بدن باز می گردد و پس از رسیدگی اعمال ، خوبان به بهشت مادّی جسمانی و بدان به جهنّم مادّی جسمانی خواهند رفت . از این رو اندیشه ملّاصدرا -که بر مبنای انکار آخرت و بهشت و جهنّم مادّی خارجی استوار است-از اساس مغایر اندیشه وحیانی می باشد و در ابعاد مختلف با آن ناهمسو است .

ثواب و عقاب در اندیشه وحیانی عین و معادل عمل نیست و ویژگی های متفاوت با جهان شناسی معادی عرفان نظری دارد، از جمله در این جهات  :

* قطعیّات و محکمات قرآن مجید و احادیث متواتر از معصومان (علیهم السلام) این است که جزا فعل خداوند متعال و خارج از ذات انسان است و خدای تعالی با پاداش ها و کرامت ها، نیکان و پرهیزگاران را جزا می دهد و کافران و عاصیان را به خواری و عذاب ، کیفر می دهد. 

*بهشت و جهنّم جسمانی مادّی که هم اکنون موجودند، جایگاه ابدی نیکان و بدان است و تمامآ برای جزا و پاداش و کیفر از سوی خداوند آفریده شده اند.

* توبه و عفو و بخشودگی خداوند، شفاعت ، حبط و تکفیر در محاسبه جزا و تحقّق آن مؤثّر است  و این عامل ، عینیّت عمل با جزا را نفی می کند.

*برخی تجسّم اعمال یا تمثّل اعمال را، به عنوان گونه ای از جزا در برخی از مواقف قیامت پذیرفته اند. تسرّی آن بر کلّ ثواب و عقاب ، انکار جزا و بهشت و جهنّم موعود موجود است . نیز ماهیّت تمثّل اعمال در عقاید دینی با تجسّم اعمال در جهان شناسی تصوّف نظری کاملا تفاوت دارد. در جهان شناسی دینی ،تمثّل اعمال به معنای عینیّت عمل با پاداش نیست و این تجسّم ، نه در درون انسان بلکه در بیرون از روح و جسم انسان و آن هم در جهان آخرتی مادّی رخ خواهد داد. در حالی که در جهان شناسی ملّاصدرا، جزا منحصر به همین تجسّم است که در اندرون روح  به شکل صور غیرمادّی ، آن هم فقط برای متوسّطین از مردم نه جملگی انسانها خواهد بود با ویژگی های دیگرِ ناهمسو با عقاید وحیانی .(العرشیه ، ص ۳۵)

*نگاه دین و وحی در موضوع عمل و جزای عمل برخلاف نحله های باطل ، نگاهی است اعتدالی . در این نگاه ، جزا گستره عظیمی دارد که از دنیا آغاز و به بهشت و دوزخ ختم می شود؛ با حقایقی متنوع ، اعمّ از دنیایی ، آخرتی ، مادّی و معنوی که هر کدام در جای خود درست هستند. حتی معتقدان به تمثّل اعمال از متکلّمان نیز آن را گونه ای از جزا در برخی از مواقف می دانند که با دیگرگونه های پاداش و عقاب هیچ نوع تزاحمی ندارد. تأویل گرایی ناصواب که نوعی تحریف گرایی است ، نمی تواند پاداش و کیفر قیامت و جزای همیشگی آن را _که بهشت و دوزخ است _ نفی کند. به فرمایش امیرمؤمنان علی (علیه السلام) بهشت برترین غایت و جزای مطیعان و تمام مؤمنان نیکوکار است و دوزخ فرجام کوتاهی کنندگان است . صدها آیه و روایت با صراحت از این دو غایت خوش و ناخوش سخن گفته اند و از عقاید بدیهی اسلامی به شمار می روند و این حقایق را نمی توان با هیچ ترفندی مخدوش کرد.

منبع: کتاب شریف معرفت معاد، تالیف آقای علی ملکی میانجی، انتشارات نباء

___________________

آیا جزای عمل عین عمل است؟

بدیهی است جزا و کیفر هر عملی به ظاهر چیزی غیر از خود عمل است به عنوان مثال آتش و خوردن آن غیر از خوردن مال یتیم است امّا باید دید از نظر آیات و روایات می توان به این نتیجه رسید که خداوند متعال خود عمل را به جزای آن تبدیل می کند و در حقیقت عمل و جزای آن یک حقیقت بیشتر نخواهد بود یا نه؟ خدای تعالی می فرماید :

إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. 

همانا آنچه عمل می کردید جزا داده می شوید.»

 

هَل تُجزوْنَ إِلّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. 

آیا غیر از آنچه عمل می کردید جزا داده می شوید؟!»

 

لِیَجْزِیَ آللّهُ کُلَّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ. 

تا خداوند هر کسی را آنچه کسب کرده جزا دهد.»

این آیات شریفه فقط دلالت دارد که جزای اعمال انسان مطابق اعمال خواهد بود و هیچ انسانی جزایی بدون عمل خویش نخواهد دید. یعنی خدای تعالی مطابق هر عملی جزایی قرار داده است که هر کسی از این جَعْل و قرار الهی آگاهی داشته باشد به خوبی خواهد دانست که آنچه می بیند در حقیقت همان است که خودش به دست خود کسب کرده است. و خدای تعالی بی اساس کسی را مجازات نمی کند.

امّا این بدان معنا نیست که خدای تعالی در جزای اشخاص تخفیف نمی دهد و در مقابل نیکی ها جزای آن ها را چند برابر نمی کند.

بنابر این نمی شود از ظاهر آیات شریفه استفاده کرد که جزای هر عملی عین آن عمل است یعنی در حقیقت خود عمل است که به آن صورت در آمده است. البتّه این بدان معنا نیست که بین اعمال و جزای آن ها هیچگونه تناسبی وجود نداشته باشد. و جزای هر عملی صرفاً سوختن باشد.

بنابراین جزای هر عملی وابسته به جعل و قرار الهی است نه اینکه جهنّم و همه عذابهای موجود در آن  عین اعمال انسان ها باشد بلکه روشن است که خدای تعالی بهشت و جهنّم را پیش از آنکه عملی از انسانی سربزند خلق کرده است.ونیز معلوم است که خداوند متعال با انسان ها با فضل و احسان برخورد می کند و اعمال خوب آن ها را بیش از آن چه استحقاقش را دارند، جزا می دهد.و نیک می دانیم که خداوند متعال خیلی از اعمال بد آنان را به جهت اعمال خوبشان مورد عفو و بخشش قرار می دهد :

وَمَنْ یومِنْ بِاللّهِ وَیَعْمَلْ صالِحاً یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِهِ.

و آن کس که به خدا ایمان آورد و عمل صالح کند بدی هایش از او پاک می شود.»

 

إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ.

اگر از بزرگ های آنچه از آن نهی شده اید، دوری کنید بدی های شما را از شما پاک می کنیم.»

 

بلکه در برخی موارد اعمال بد  آن ها را تبدیل به اعمال خوب می کند :

إِلّا مَنْ تابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَاُّولئِکَ یُبَدِّلُ آللّهُ سَیئاتهم حَسَناتٍ وَکانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِیماً. 

جز آن که توبه کرده و ایمان آورده و عمل صالح انجام داده است، پس خداوند بدی های آن ها را به خوبی تبدیل می کند. و خداوند آمرزنده و رحیم است.»

و روشن است که خداوند متعال طلب مغفرت و شفاعت و دعای خیر خیلی از بندگان را قبول کرده و خیلی از گناهکاران را به واسطه دعا و استغفار و شفاعت دیگران از عذاب خلاص می کند. این مطلب نیز دلالت دارد که جزاها مطابق جعل و قرار الهی و با توجّه به مشیّت و اراده و تقدیر او تحقّق پیدا می کند نه اینکه همه چیز از پیش به صورت خودکار تنظیم شده باشد و هیچ تخلّفی در آن امکان پذیر نباشد.

معلوم است که خداوند متعال به جهت وجود پیر مردان کوژ پشت و کودکان شیر خوار و حیوانات بی زبان و انسان های صالح، چه عذاب های بزرگی را از انسان ها برطرف کرده و می کند. این مطلب نیز حکایت از آن دارد که برخی از جزاها بدون هیچ عملی از انسان برای او حاصل می شود.

در روایتی، امام صادق (علیه السلام) تصریح می کند که:

إِذَا دَخَلَ أَهْلُ اَلْجَنَّةِ اَلْجَنَّةَ بِأَعْمَالِهِمْ، فَأَيْنَ عُتَقَاءُ اَللَّهِ مِنَ اَلنَّارِ إِنَّ لِلَّهِ عُتَقَاءَ مِنَ اَلنَّارِ

اگر اهل بهشت با اعمالشان وارد بهشت می شوند پس آزاد شده های خدا از آتش چه می شوند.»

بنابر این روشن است که نمی توان به صورت کلی جزای اعمال را عین آن ها دانست حتی نمی توان گفت جزا و کیفر عمل لازمه ذاتی عمل است، بلکه صحیح این است که پاداش و کیفر اعمال طبق قوانین الهی است که برای مصالح بشر و تربیت او توسّط خداوند متعال جعل شده است. و اختیار کیفر به دست ذات اقدس اوست و هر جا مصلحت اقتضا کند از مجازات مجرمان می گذرد و بر نیکوکاران بیشتر از آنچه استحقاقش را دارند عطا می کند.

وَقالَتِ آلیَهُودُ یَدُ آللّهِ مَغْلُولَهٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ. 

و یهود می گوید: دست خدا بسته است دست شان بسته باد، دور باشند از رحمت خدا به خاطر آن چه می گویند، بلکه دستان خدا باز است هر گونه بخواهد انفاق می کند.»

البتّه باید توجّه داشت که این امر نافی آن نیست که خداوند متعال برخی از اعمال انسان ها را طبق سنّت خویش به جزای  آن ها تبدیل کند یا لازمه عملی را جزای آن قرار دهد. ولی در قرآن کریم شاهدی بر این مطلب نیافتیم و آیاتی که در این زمینه وارد شده است دلالتی به این امر ندارند. در آیه ای خداوند متعال از آنان که بخل می ورزند و از آنچه خدای تعالی در اختیارشان گذاشته انفاق نمی کنند، سخن به میان آورده، که در روز قیامت همان اموال را که مورد بخل قرار گرفته مانند طوقی بر گردن  آن ها قرار خواهد داد.

وَلا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ آللّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ آلقِيامَهِ.

و آنان که به آن چه خداوند از فضل خویش برای شان داده، بخل می ورزند، گمان نکنند آن برای شان خیر است بلکه آن برای  آن ها شرّ است. روز قیامت آن چه به آن بخل ورزیده اند، طوقی بر گردن شان می شود.»

امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه می فرماید :

مَا مِنْ أَحَدٍ یَمْنع مِنْ زَکَاهِ مَالِهِ شَیْئاً إِلَّا جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِکَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ ثُعْبَاناً مِنْ نَارٍ مُطَوَّقاً فِی عُنُقِهِ یَنْهَشُ مِنْ لَحْمِهِ حَتَّی یَفْرُغَ مِنَ الْحِسَاب. 

هیچ کسی از زکات مال اش هیچ چیزی را منع نمی کند جز آن که خداوند عزّوجلّ روز قیامت آن را ماری بزرگ از آتش می کند که در گردن اش پیچیده و گوشت او را گاز می گیرد تا از حساب خلاص شود.»

این آیه شریفه با روایتی که در تفسیر آن ذکر گردید دلالت دارد مالی که مانع زکات به آن بخل ورزیده وانفاق نکرده تبدیل به ماری بزرگ خواهد شد که بر گردن او حلقه خواهد زد و گوشت های بدنش را گاز می گیرد تا از محاسبه اعمال فارغ شود. بنابر این در این آیه شریفه دلالتی وجود ندارد که عدم انفاق و بخل که فعل انسان است تبدیل به ماری بزرگ خواهد شد یا لازمه آن این است که ماری بزرگ شود.

و در آیه دیگر نسبت به آنان که به ستم در اموال یتیمان تصرف کرده و از آن ارتزاق می کنند، می فرماید :

إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَسَیَصْلَوْنَ سَعيراً. 

همانا آنان که اموال یتیم ها را به ظلم و ستم می خورند به یقین در شکم های خویش آتش می خورند و به زودی به آتش شعله ور انداخته می شوند.»

در تفسیر این آیه از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که :

إنَّ آکِلَ مَالِ الْیَتِیمِ یَجِیءُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَ النَّارُ تَلْتَهِبُ فِی بَطْنِهِ حَتَّی یَخْرُجَ لَه_َبُ النَّارِ مِنْ فِیهِ حَتَّی یَعْرِفَهُ کُلُّ أَهْلِ الْجَمْعِ أَنه آکِلُ مَالِ الْیَتِیم. 

همانا آن کس که مال یتیم را می خورد روز قیامت آورده می شود و آتش در شکم اش زبانه می کشد تا آن جا که زبانه ی آتش از دهان اش بیرون می زند تا این که همه اهل جمع بشناسند که او خورنده مال یتیم است.»

این آیه شریفه و روایتی که در تفسیر آن وارد شده است باز هم دلالت نمی کند که خدای تعالی عمل انسان را تبدیل به آتش می کند حتی آتش لازمه این عمل هم نیست.

و در آیه دیگر خداوند متعال بیان می کند که اعمال انسان ها نزد خداوند متعال محفوظ است و آنان کارهای نیک و بدشان را خواهند دید :

فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ   *   وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شراً یَرَهُ. 

پس آن کس که مثقال ذرّه ای عمل خیر کند آن را خواهد دید و آن کس که مثقال ذرّه ای عمل شرّ انجام دهد آن را خواهد دید.»

استدلال به این آیه نیز برای مطلب مورد بحث صحیح نیست. زیرا آیه در مقام بیان آن است که هر کسی ذرّه ای نیکی یا بدی کند در نامه اعمالش ثبت می شود و او همه  آن ها را خواهد دید و متوجّه خواهد شد که خداوند متعال از هیچ چیزی فرو گذار نکرده و تمام اعمالش را در آن ثبت کرده است.

منبع: کتاب شریف انسان و معاد، تالیف آقای محمد بیابانی اسکوئی، انتشارات نباء

 

والعاقبه للمتقین 

التماس دعا 

یا مهدی


اعوذبالله من الشیطان الرجیم 

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام علیکم 

 

آیه شریفه ۲۸ سوره مبارکه ابراهیم

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ

آیا ندیدی کسانی را که نعمت خدا را به کفران تبدیل کردند، و قوم خود را به سرای نیستی و نابودی کشاندند؟!»

صدق الله العلی العظیم 

___________________

صفويه ناگهان نهضت تشيعي را که هميشه در زيرزمين ها مبارزه مي کرد، روی کار آورد، مي آورد روی بالکن، در صحنه ی باز جامعه، اما اقليت شيعه ايراني چون که هرگز درطول تاريخ نتوانسته يك جامعه مستقل بسازد، جز در دوره کوتاه حکومت آل بويه و حکومتهايي محلي موقتي چون سربداريه، هيچگاه آزاد نبوده و امکان تظاهرات اجتماعي نداشته و در تقيه به سر مي برده، هنوز شعارهای اجتماعي ندارد. به خصوص که روحانيت تشيع صفوی از ديرباز، ناصبي ها (و امروز وهابي ها) را که اقليتي بدانديش اند و با خانواده علي (ع) دشمن، به جای همه اهل تسنن جا ميزنند و به شيعه بي اطلاع معرفي مي کنند و اين است که وقتي ايراني  ها مثلا به مصر مي روند و آن همه کتاب در شرح حال اهل بيت(س) مي بينند که يکي اش را هم در ايران نمي يابند و به خصوص مي بينند که ضريح زينب(س) را - که احتمال مي دهند زينب بزرگ، خواهر امام حسين(ع) باشد - مصری ها مطاف خود کرده اند و تالاری به آن بزرگي از جمعيت نمازگزار و زائر موج ميزند و حتي مردم مرده هاشان را در حرم زينب طواف ميدهند تعجب مي کنند، که يعني چه؟ روحانيون صفوی که همه سني ها را دشمن اهل بيت و منکر فضائل علي و قاتل حسين (ع) و اسير کننده زينب (س) معرفي ميکردند! چنان که روحانيت "تسنن اموی" هم علي اللهي ها را به جای همه شيعه جا ميزنند و به توده عامي اهل تسنن همه شيعيان علي اللهي و مشرك معرفي مي کنند.

هنوز مراسم عملي ندارد، هنوز نمي داند که چگونه و در چه فرم های جمعي و نمايش های عمومي تجلي کند، سمبل و علائم و مراسم اجتماعي ندارد، اکنون که رژيم صفوی به اينها همه احتياج دارد بايد کاری کند. اين کار بسيار ساده انجام شد، يك مقام رسمي وزارتي به وجود آمده و شخصيتي به اسم وزير امور روضه خواني» ماموريت يافت تا در اين زمينه دست به کار شود. اين وزير امور روضه خواني اولين تحفه های غرب را در قرن شانزدهم و هفدهم  به ايران سوغات آورد، و اين اولين تماس فرهنگي ايران است با غرب، نه آنچنان که مي گويند، قرن نوزدهم و وارد کردن چاپخانه و برق و رومه و نظام و دارالفنون و حاجي امين الضرب و اميرکبير!. وزير امور روضه خواني و تعزيه داری رفت به اروپای شرقي (که در آن هنگام صفويه روابط بسيار نزديك و مرموز ويژهای با آنها داشتند) و درباره ی مراسم ديني و تشريفات مذهبي آنجا تحقيق کرد، مطالعه کرد و بسياری از آن سنت ها و مراسم جمعي مذهبي و تظاهرات اجتماعي مسيحيت و برگزاری و نقل مصيبت های مسيح و حواريون و شهدای تاريخ مسيحيت و نيز علائم و شعائر و ابزارها و وسايل خاص اين مراسم و دکورهای ويژه محافل ديني و کليسا را اقتباس کرد و همه را به ايران آورد و در اينجا به کمك روحانيون وابسته به رژيم صفوی، آن فرم ها و رسوم را با تشيع و تاريخ تشيع و مصالح ملي و مذهبي ايران تطبيق دادند وبه آن قالب های مسيحي اروپايي، محتوای شيعي ايراني بخشيدند، به طوري که ناگهان در ايران سمبل ها و مراسم و مظاهر کاملا تازه ای که هرگز نه در مليت ايران سابقه داشت و نه در دين اسلام و نه در مذهب شيعي، به وجود آمد. مراسمي از نوع تعزيه گرداني، شبيه سازی نعش و علم و کتل و عماری و پرده داری و شمايل کشي و معرکه گيری و قفل بندی و زنجيرزني و تيغ زني و موزيك و سنجزني و تعزيه خواني و فرم خاص و جديد و تشريفاتي مصيبتخواني» و نوحه سرايي جمعي».که همه شکلش اقتباس از مسيحيت است و هرکس با آن آشنا است، به سادگي تشخيص مي دهد که تقليد است.

اساس مراسم عزاداری مسيحيان بر نمايش زندگي شهدای نخستين نهضت مسيحيت و نشان دادن مظلوميت و شهادت آنان در دوران حکومت شرك و کفر و امپراطوری وحشي سزارها و سرداران آنها است و نيز شرح حال حواريون و به خصوص تراژدی مريم(س) و بيان فضائل و کرامات و رنج ها و مظلوميت های او و از همه مهمتر احيای خاطره خونين عيسي مسيح (ع)و شکنجه ها و ظلمها و سختي هايي که از قوم خود (يهودیها) و از ظلمه (روميهای بي رحم) تحمل کرده است تحت عنوان Passions يعني مصائب» که مراسم و اشکال برگزاری و نمايش و بيان آن به وسيله صفويه تقليد و اقتباس شده است و در خدمت تاريخ خاص شيعه و بيان مصائب اهل بيت(س) و حضرت فاطمه زهرا (س)و به ویژه شهادت امام حسين (ع) و خاندان واصحاب بزرگوارش قرار گرفته است.

قفل زني و سينه زني، زنجيرزني و تيغ زني حتي هم اکنون، به همين شکل در لورد Lourdes ساليانه در سالروز شهادت مسيح (ع) برگزار مي شود و اين است که با اينکه از نظر اسلامی اين اعمال محکوم است و علمای حقيقي اسلام نه تنها آن راتاييد نکرده اند که جداً مخالفند و اين نمايش ها را بر خلاف موازين علمي شرع مي دانند ولي همواره و همه ساله در اين دو سه قرن انجام مي شده و اين در عين حال که شگفت انگيز است روشن کننده ی اين نظر است که اين مراسم ابتکار سياست بوده است نه روحانيت واقعي و نشان مي دهد که اين تظاهرات پرشور و سازمان يافته و بسيار نيرومند، با اينکه صد در صد مذهبي و شيعي است و به نام امام و خاندان پيغمبر و ولایت علي(ع) و عشق مذهبي انجام مي شود مورد تاييد علمای شيعي نيست و حتي علما غالباً در برابر آن ناچار تقيه» ميکرده اند و از مخالفت علني و جدی خودداری مي نموده اند و اين روشن مي کند که مصالح سياسي و قدرت حکومت بوده است که اين مراسم و اعمال و شعائر را بر علما تحميل کرده است و گردانندگان آن نيز خود به اين امر بيش و کم واقفند که عالم و فقيه واقعي شيعي آنها را تاييد نمي کند ولي به نام اينکه: اين، کار عشق است، کار شرع نيست» خود را از قيد فتوای عالم رها مي کرده اند چنانکه در پاسخ عالمي که به يکي از همين سرحلقه ها گفته بود اين اعمال با موازين شرع نمي خواند، گفته بود:

آقا يازده ماه از سال را ما به حرف شما گوش ميدهيم و اين يك ماه را شما به حرف ما گوش کنيد، اين کار مستحب و مکروه و حلال و حرام نيست، جنون محبت علي(ع) وعشق حسين (ع)است، عاشورا ما را ديوانه ميکند، خونمان را جوش ميآورد، دلمان ميخواهد خودمان را آتش بزنيم، دستگاه امام حسين(ع) از دستگاه خدا سوا است. اگر خدا ما را به گناه عشق حسين(ع) به جهنم هم ببرد با شوق و شکر خودمان را در آتش مياندازيم، بگذار ما را بسوزد.».

اين گونه استدلال و احساسات، پيدا است که با منطق عقلي و عقلایی اسلام و تشيع علمي ارتباطي ندارد، کاملا پيداست که زبان تصوف است و احساسات غلاة و پرورده ی کار درويشان و شاعران و روضه خوانان و خطبا و مبلغان عوام که همه مستقيم و غيرمستقيم از نهضت صفوی آب مي خورند و کارگزاران و بلندگوها و راديوهای رسمي زمان بوده اند و به دربار صفوی بيشتر بسته بودند تا حوزه های علمي.

من فکر ميکنم اينکه امروز، يك مجتهد فقيه و عالم بزرگ شيعي، منبر رفتن و تبليغ کردن و در محافل و تکايا و مساجد حرف زدن را برای مقام خود کسر ميداند و سبك تلقي ميکند، يادگار همان دوره است که منبرها، تريبون های تبليغاتي دستگاه حکومت شده بود و منبری ها سخنگوهای سياست نه علم و روحانيت. اين مراسم غالباً به روشني با سنتها و حتي احکام شرعي منافات دارد، حرمتي که مسلمان و شيعه برای ائمه(س) و خاندان پيغمبر(ص) و به خصوص حرم پيغمبر و امام (ع)قائل است پيدا است و در عين حال در شبيه ها، يك نره مرد نتراشيده سکينه(س) مي شود يا زينب(س) و در صحنه ظاهر ميشود يا موسيقي که علما آن همه با کراهت و حرمت تلقي ميکنند، در شبيه و تعزيه حفظ شده است و پيداست که از مسيحيت آمده است.

شبيه و تعزيه و نعش، تقليد کورکورانه از مراسم ميسترهای هفتگانه» 7 Mysteres و ميراکل» Miracles و نمايش نعش عيسي بر صليب و فرودآمدن و دفن و صعود و ديگرقضايا است. نوحه های دسته جمعي درست يادآور کر»های کليسا است و پرده های سياه که به شکل خاصي بر سردر تکيه ها و پايه ها و کتيبه ها آويخته مي شود و غالباً اشعار جودی و محتشم و غيره بر آن نقش شده بي کم و کاست از پرده های کليسا در مراسم تقليد شده و شمايل گرداني و نقش صورت ائمه و دشمنان و حوادث کربلاو غيره که در ميان مردم نمايش داده ميشود، پرتره سازیهای مسيحي است، حتي اسلوب نقاشيها همان است، در حاليکه صورت سازی در مذهب ما مکروه است، حتي نوری که به صورت يك هاله گرد سر ائمه و اهل بيت(س) ديده مي شود درست تقليدی است و شايد با فره ايزدی و فروع يزداني در ايران باستان توجيه شده است. اين مراسم و تشريفات رسمي و مخصوص عزاداری اجتماعي و رسمي، همه فرم های تقليدی از عزاداری و مصيبت خواني و شبيه سازی مسيحيت اروپايي است و حتي گاه به قدری ناشيانه اين تقليد را کرده اند که شکل صليب را هم که در مراسم مذهبي مسيحي ها جلو دسته ها مي برند، صفويه بدون اينکه کمترين تغييری در آن بدهند آوردند به ايران و همين الان هم بدون توجه به شکل رمزی و مذهبي آن در مسيحيت،  جلو دسته ها راه ميبرند و همه مي بينند که شاخصه نمايان هر دسته سينه زني همين صليب يعني جريده است و در عين حال در نظر هيچکس معلوم نيست برای چيست؟ و هيچ کس از آنهايي هم که آن را ميسازند و حمل مي کنند نمي دانند برای چه چنين مي کنند؟ اما با اينکه اين جريده در ميان ما هيچ مفهومي ندارد و کاری نمي کند، همه شخصيت و عظمت و افتخار يك دسته به همان جريده اش وابسته است، دعواها سر جريده است، ارزش و اعتبار و شکوه و فداکاری، اندازه ايمان و شور ديني يك دسته به بزرگي و سنگيني و زيبايي و گراني جريده اش بستگي دارد، جريده نه تنها از نظر شکل همان صليب است، بلکه از نظر لفظ هم همان اسم صليب است که همراه مسمي از اروپای شرقي و از زبان لاتین به فارسي آمده چون کلمه جريده» نه در فارسي و نه در عربي با اين شکل هيچ مفهومي ندارد.

 دکورها و پوشش ها و پرده هايي که در اروپای شرقي و ايتاليا و غالب کليساهای کاتوليك وجود دارد و همه مي بينند، با همان شکل به ايران آمده و چون مسجد امکان پذيرش اين مراسم و اين تزئينات جديد را نداشت و برای چنين کارهايي ساخته نشده بود، ساختمانهای خاص اين امور بنا شد به نام تکيه». 

 

منبع: کتاب تشیع علوی تشیع صفوی، تالیف آقای علی شریعتی (ره)

 

والعاقبه للمتقین 

التماس دعا 

یا مهدی


سلام علیکم
اعوذبالله من الشیطان الرجیم 
بسم الله الرحمن الرحیم 

آیه شریفه ۱۰۰ سوره مبارکه بقره 

أَ وَ كُلَّما عاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ‌ فَرِيقٌ‌ مِنْهُمْ‌ بَلْ‌ أَكْثَرُهُمْ‌ لا يُؤْمِنُونَ‌. 
و آيا چنين نيست كه هربار آنها (يهود) پيمانى (با خدا و پيامبر) بستند جمعى آن را دور افكندند (و مخالفت كردند) آرى بيشتر آنان ايمان ندارند!
صدق الله العلی العظیم

————————————————-

از یهود پيمان گرفته شده بود كه به پيامبر موعود كه بشارتش در تورات آمده است ايمان بياورند، نه تنها ايمان نياوردند بلكه پيمانى را كه با پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله هنگام هجرت به مدينه بستند كه لااقل به دشمنان آن حضرت نپيوندند، آن را نيز شكستند، و مخصوصاً در جنگ احزاب آشكارا با مشركان مكه هم صدا شدند، و بر ضد اسلام و مسلمين موضع گرفتند.
اين شيوۀ ديرينه يهود است كه غالباً به عهد و پيمان خود وفادار نيستند، و هر زمان گوشه‌اى از منافعشان به خطر بيفتد، تمام عهدها را به دست فراموشى مى‌سپرند.
هم اكنون صدق گفتار قرآن را در عصر و زمان خود در پيمان‌هايى كه صهيونيست‌ها مى‌بندند مشاهده مى‌كنيم كه هروقت منافعشان به خطر بيفتد، عهدنامه‌هايى را كه چند روز يا چند ماه پيش با مخالفان خود امضا كرده‌اند رسماً زير پا مى‌گذارند، و حتى به معاهدات بين‌المللى درزمينۀ روابط‍‌ ملت‌ها و مصوّبات مجامع جهانى كه به آن پيوسته‌اند و آن را جزء آن مى‌دانند توجه نكرده و آن را به كلى فراموش مى‌كنند و هميشه از بهانه‌هاى واهى و سست كه همه جا مى‌توان به آن دست‌يافت براى پيمان‌شكنى خود متشبّث مى‌شوند.
اين مسئله در عصر و زمان ما به قدرى روشن است كه بعضى از مفسران آيۀ فوق را از آيات اعجازآميزى مى‌دانند كه در آن خبر از آينده‌اى دور داده شده است و گويى به هنگام نزول آيه پيمان‌شكنى‌هاى يهود عصر ما در برابر چشمان پيامبر صلى الله عليه و آله بوده است.
آنها پيمان‌هاى زيادى با پيامبرشان موسى عليه السلام و پيامبران بعد از او داشتند، و پيمان‌هايى هم با پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ولى به هيچ‌كدام وفادار نماندند.
تعبير به فريق (گروه) در آغاز آيه، و تعبير به اكثر در پايان آن نشان مى‌دهد كه منظور از فريق در اينجا اكثريت جمعيت پيمان‌شكن بنى اسرائيل است .نيز اين تعبير نشان مى‌دهد كه پيمان‌شكنى و عدم ايمان رابطۀ نزديكى با هم دارند.

منبع :کتاب شریف اخلاق در قرآن کریم , تالیف آیت الله مکارم شیرازی دام ظله, انتشارات امام علی علیه السلام 

والعاقبه للمتقین 
التماس دعا 
یا مهدی


اعوذبالله من الشیطان الرجیم 
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم 

حکمت ۳۲۴ کتاب شریف نهج البلاغه 

و قال الامام علي عليه‌السلام
اِتَّقُوا مَعَاصِيَ‌ اللّهِ‌ فِي الْخَلَوَاتِ‌، فَإِنَّ‌ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاكِمُ‌.

امام علی عليه السلام فرمود:
از عصيان خداوند در خلوتگاه‌ها بپرهيزيد، چراكه شاهد،
همان حاكم و دادرس است.

شرح و تفسير 
از معاصى پنهانى بپرهيزيد

امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه به نكته‌اى اشاره مى‌كند كه بسيارى عملاً از آن غافلند يا خود را به تغافل مى‌زنند. مى‌فرمايد: از عصيان خداوند در خلوتگاه‌ها بپرهيزيد، چراكه شاهد، همان حاكم و دادرس است»؛(اتَّقُوا مَعَاصِيَ‌ اللّهِ‌ فِي الْخَلَوَاتِ‌، فَإِنَّ‌ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاكِمُ‌).
بسيارى از مردم به خصوص آن‌هايى كه به پاكى و تقوا مشهورند يا موقعيت اجتماعى خاصى دارند از انجام معاصى آشكار پرهيز مى‌كنند؛ ولى در خلوتگاه از آن ابا ندارند. امام عليه السلام به اين‌گونه افراد هشدار مى‌دهد كه از عصيان خدا در خلوتگاه نيز به شدت بپرهيزيد، زيرا در آن‌جا نيز خدا شاهد و ناظر آن‌هاست؛ همان خدايى كه افزون بر شاهد و ناظر بودن، حاكم و قاضى نسبت به اعمال آن‌ها نيز هست.
در محاكم معمولى، شاهد و حاكم و مجرى حكم، سه فرد متفاوتند؛ ممكن است حاكم در شهادت شهود ترديد كند يا به دليل شك در وثاقت آن‌ها، يا احتمال اشتباه دربارۀ آن‌ها به سبب قرائنى كه موجب شك و ترديد مى‌شود، شهادتشان را نپذيرد؛ ولى آن‌جا كه شاهد و حاكم يكى است اين‌گونه احتمالات راه ندارد.
قرآن مجيد نيز در آيات فراوانى روى اين مسئله تأكيد كرده است. در يك جا دربارۀ كسانى كه شبانه جلسات خصوصى تشكيل مى‌دانند و بر ضد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله توطئه مى‌كردند مى‌فرمايد:

وَ هُوَ مَعَهُمْ‌ إِذْ يُبَيِّتُونَ‌ ما لا يَرْضى‌ مِنَ‌ الْقَوْلِ‌»؛ 
و هنگامى كه در مجالس شبانه، سخنانى كه خدا راضى نبود مى‌گفتند، خدا با آن‌ها بود».

نيز در جاى ديگر مى‌فرمايد:

ما يَكُونُ‌ مِنْ‌ نَجْوى‌ ثَلاثَةٍ‌ إِلاّ هُوَ رابِعُهُمْ‌ وَ لا خَمْسَةٍ‌ إِلاّ هُوَ سادِسُهُمْ‌ وَ لا أَدْنى‌ مِنْ‌ ذلِكَ‌ وَ لا أَكْثَرَ إِلاّ هُوَ مَعَهُمْ‌ أَيْنَ‌ ما كانُوا ثُمَّ‌ يُنَبِّئُهُمْ‌ بِما عَمِلُوا يَوْمَ‌ الْقِيامَةِ‌ إِنَّ‌ اللّهَ‌ بِكُلِّ‌ شَيْ‌ءٍ عَلِيمٌ‌»؛

هيچ‌گاه سه نفر با هم نجوا نمى‌كنند مگر اين‌كه خدا چهارمين آن‌هاست، و هيچ‌گاه پنج نفر با هم نجوا نمى‌كنند مگر اين‌كه خدا ششمين آن‌هاست، و نه تعدادى كمتر و نه بيشتر از آن مگر اين‌كه او همراه آن‌هاست هرجا كه باشند، سپس روز قيامت آن‌ها را از اعمالشان آگاه مى‌سازد، چراكه خدا به هرچيزى داناست!».

در جاى ديگر در عبارتى كوتاه و پرمعنا مى‌فرمايد:

وَ هُوَ مَعَكُمْ‌ أَيْنَ‌ ما كُنْتُمْ‌»؛ 
او با شماست هرجا كه باشيد».

لقمان حكيم نيز به فرزندش هشدار مى‌دهد و مى‌گويد

:يا بُنَيَّ‌ إِنَّها إِنْ‌ تَكُ‌ مِثْقالَ‌ حَبَّةٍ‌ مِنْ‌ خَرْدَلٍ‌ فَتَكُنْ‌ فِي صَخْرَةٍ‌ أَوْ فِي السَّماواتِ‌ أَوْ فِي الْأَرْضِ‌ يَأْتِ‌ بِهَا اللّهُ‌ إِنَّ‌ اللّهَ‌ لَطِيفٌ‌ خَبِيرٌ»؛ 

پسرم! اگر به اندازۀ سنگينى دانۀ خردلى (كار نيك يا بد) باشد، و در دلِ‌ سنگى يا در (گوشه‌اى از) آسمان‌ها و زمين قرار گيرد، خدا آن را (در قيامت براى حساب) مى‌آورد؛ خداوند دقيق و آگاه است!».

اين تعليم قرآنى و الهى چنان مسلمانان را تربيت مى‌كند كه خلوت و جلوتى براى خود قائل نباشند و همه جا را يكسان بدانند و به اين ترتيب از معاصى پنهانى كه گاه بسيار خطرناك‌تر از معاصى آشكار است، بپرهيزند.

اين بحث را با حديثى از امام صادق عليه السلام از كتاب شريف كافى پايان مى‌دهيم.

آن حضرت به يكى از يارانش فرمود:

خَفِ‌ اللَّهَ‌ كَأَنَّكَ‌ تَرَاهُ‌ وَ إِنْ‌ كُنْتَ‌ لا تَرَاهُ‌ فَإِنَّهُ‌ يَرَاكَ‌ فَإِنْ‌ كُنْتَ‌ تَرَى أَنَّهُ‌ لا يَرَاكَ‌ فَقَدْ كَفَرْتَ‌ وَ إِنْ‌ كُنْتَ‌ تَعْلَمُ‌ أَنَّهُ‌ يَرَاكَ‌ ثُمَّ‌ بَرَزْتَ‌ لَهُ‌ بِالْمَعْصِيَةِ‌ فَقَدْ جَعَلْتَهُ‌ مِنْ‌ أَهْوَنِ‌ النَّاظِرِينَ‌ عَلَيْكَ‌؛ 

از خدا بترس آن‌گونه كه گويى او را مى‌بينى (كه شاهد و ناظر اعمال توست) و اگر تو او را نمى‌بينى او تو را می بیند. اگر فكر كنى او تو را نمى‌بيند كافر شده‌اى (زيرا علم خدا را محدود شمرده‌اى) و اگر مى‌دانى تو را مى‌بيند؛ ولى باز در مقام معصيت او بر مى‌آيى، او را از كمترين بينندگان نسبت به خود قرار داده‌اى».

زيرا از يك نگاه كنندۀ عادى شرم دارى اما از خدا شرم نمى‌كنى كه در خلوت گناه مى‌كنى.

منبع: کتاب شریف پیام امیرالمومنین علیه السلام شرحی نوین بر کتاب شریف نهج البلاغه تالیف آقای ناصر مکارم شیرازی ، انتشارات امام علی علیه السلام

————————————————-

 متأسفانه بسیاری از اوقات، ما گناهان را به خاطر حفظ آبروی اجتماعی خود ترک می‌کنیم. گناهان علنی این‌طور است. می‌گوییم: شاید از چشم مردم بیفتیم. می‌گوییم: نکند مردم به ما بد نگاه کنند. نگرانیم که مبادا از چشم مردم بیفتیم، ولی غافلیم از این‌که داریم از چشم خدا و امام زمان می‌افتیم و برای ما مهم نیست.
ما گاهی از یک کودک و از یک نوجوان پرهیز می‌کنیم. می‌گوییم: صلاح نیست. بعضی از گناهان را به خاطر آبروی اجتماعی‌مان ترک می‌کنیم. حتّی بعضی از حلال‌ها را هم انجام نمی‌دهیم. می‌گوییم در شأن ما نیست. یعنی ما به خاطر نگاه مردم از حلال هم صرف‌نظر می‌کنیم. می‌گوییم: مردم می‌گویند: این آقا چرا این کار را انجام داد. واقعاً همین‌طور است. حلال خدا را کنار می‌گذاریم. آن وقت حرام خدا را در غیب و پنهان انجام می‌دهیم. آیا واقعاً خدا را آن‌قدر ناظر نمی‌دانیم؟! آیا واقعاً خدا را باور نداریم؟!

 پدر و پسری برای سرقت به باغی رفته بودند. پدر مشغول سرقت شد و به پسر گفت: مواظب باش، اگر کسی ما را دید خبر بده. پدر فکر کرد شاید صاحب باغ، یا عابری بیاید. تا پدر کار خود را شروع کرد، پسر گفت: بابا دارد ما را می‌بیند. پدر به عجله پایین آمد و گفت: چه کسی؟ گفت: خدا. گفت: منظورم خدا نبود. 

منبع:کتاب شریف وعده های الهی به صابران،تالیف آقای حسین حسینی قمی، انتشارات عطش


والعاقبه للمتقین 
التماس دعا
یا مهدی


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها